نوشتار

 

 

                          سانسور ادبیــات در آلمان

 

 

   پس از تسلیم بی قید و شرط دولت نازی ها، درهشتم مۀ 1949، مقامات نظامی متفقین (آیالات متحدۀ آمریکا، انگلستان، فرانسه و اتحاد شوروی) نظارت بر رسانه های همگانی را برعهده گرفتند. در چارچوب برنامه ای که « نازی زدایی» نامیده شد، اقدامات تجدید تربیت به منظور آشنا کردن آلمانی ها با موازین و ارزش های دمکراسی آغازشد. تحقق این برنامه، بدون کاربُردِ ابزار سانسور در آن موفع  نیز برای اکثر آلمانی ها چندان  قانع کننده نبود.

   تا  اواسط سال ۱۹۴۷، شورای کنترل کنندۀ متفقین در چهار منطقۀ اشغالی، سیاست تجدید تربیت را، هر یک به سلیقه و سیاست خود اجراکردند. امتیاز چاپ و سهم دریافت کاغذ فقط به بنگاه های انتشاراتی و کتابفروشی های ضد نازی که دمکرات منش بودند تعلق گرفت. بیش از همه، ادبیاتی مورد تشویق قرارگرفت که آگاهی دمکراتیک، ضد میلیتاریستی، و انسان دوستی را اشاعه می دادند. شعار روز« نوسازی فرهنگی» بود.

   اما  مقرراتِ سانسور از تمایز ادبیات ناسیونال سوسیالیستی ( نازی ) نژادپرستی ومیلیتاریستی و ضد انسان دوستی و زدودن آنها  فراتر رفت و به ممنوعیت کلیۀ انتشارات ( به استثتای مواردی که اجازۀ مقامات نظامی متفقین را دریافت کردند) و نیز ممنوعیت ورود فرآورده های چاپی خارجی منجرگردید. اجرای تآتر نیز مشمول سانسور شد.

   اگرچه بیشتر این مقررات و اقدامات در آن موقع و درآن شرایط تا حدودی قابل درک و منطقی به نظر می رسید، اما همۀ آنها یک نقیصۀ خطرناک نیز داشتند: نمی شد خصوصیاتِ قیمومیتِ معنوی را انکار کرد. از اینرو، دمکراسی فرمایشی نزد بسیاری پسندیده نبود و افزون برآن، برخی از تصمیمات ارگان های سانسور تنگ نظرانه ، کوته بینانه و یا اغراق امیز اتحاذ می شدند . چنین بود در آوریل ۱۹۴۷، دستور ممنوعیت مجله ای ادبی که الفرد آندرش و هانس ورنر ریشتر منتشر می کردند.

   در مادۀ پنجم مقررات کمیسیون عالی متفقین به سال ۱۹۴۹ درمورد مطبوعات،رادیو، گزارشات خبری و نمایشگاه ها ( تآتر و سینما و..) تا تعلیق آن درمناطق اشغالی در سال ۱۹۵۲ ـ تاکید شده بود که : « گزارشات خبری که برحیثیت و اعتبار متفقین خدشه وارد کنند و یا به امنیت آنان زیان رسانند جرم محسوب می شوند.» طبق این مقررات ارسال نسخه ای از هر نشریه به مقاماتِ سانسور اجباری بود . مقامات متفقین حق داشتند نشریات مظنون را توقیف کنند.

   اما مهمتر این که هدف اصلی اقدامات متفقین در مورد مبازره با ایدئولوژی نازی ها پیوسته و بیش از پیش بی اهمیت و درمواردی حتی به عکس آن مبدل شد. درسال 1949 به دستور ژنرال کلی فیلم « نورنبرگ و آموزشهایش » که افشاگر فاشیسم بود توقیف شد و مقامات نظامی از نمایش آن جلوگیری کردند. با شدت گرفتن جنگ سرد ومنافع متضاد متفقین، با پیوستن مناطق اشغالی غرب آلمان به بلوک غرب سا نسور نیز به ابزارتبلیغات ضد کمونیستی مبدل شد.

   در روندِ سیاست فرهنگی جمهوری فدرال آلمان در آینده بندِ پنجم قانون اساسی که درماۀ مه 1949 تصویب شد نقش اساسی ایفا کرد:  

 « (1) هرکس حق دارد نظراتش را با گفتار و نوشتار و تصویر آزادانه بیـان و منتشر کند و ازمنایعی که عموم بدان ها دسترسی دارند اطلاع یابد. آزادی مطبوعات وآزادی گزارش اخبار از طریق رادیو و فیلم تصمین می شود. سانسوری در کارنیست.

(2) این حقوق، در موارد مربوط به قوانین عمومی ومقررات ناظر برمحافظت جوانان وحیثیتِ اشخاص محدود می شوند.

(3) هنر و دانش، پژوهش و آموزش آزادند. آزادی آموزش وفاداری به قانون اساسی را منتفی نمی کند.»

بنابراین ،جملۀ: « سانسوری در کارنیست» به مفهوم این است که کنترل ضوابط تعیین شده و رایج نباید از سوی مقاماتِ سانسور دولت اعمال شود ومثلا« ادارۀ امورادبیات وبنگاه های انتشاراتی» وسانسورمقدماتی دولت( سانسور پیش از انتشار) نباید وجود داشته باشد. اعمال سانسور، پس ازانتشار و درمورد نقص ضوابط تعیین شده و رایج فقط از وظایف دادگاههای عادی است.

    در موارد  درگیری های قانون اساسی با آزادی بیان، دیوان عالی کشور داوری می کند. بنابراین قانون اساسی نقش دوگانه ای ایفا می کند: قانون اساسی از سویی آزادی بیان نظرات را تضمین می کند. و از سوی دیگر از سوء استفادۀ ضد دمکراتیک جلوگیری می کند. واضح است که در مواردِ مشخصی تعبیرو تفسیرهای کونه کون می توان ارائه داد. با این وجود،دربند سوم قانون اساسی آلمان، آزادی هنر به هیج وجه محدود نمی شود. این آزادی بی حد و حصراست.

   « وفاداری به قانون اساسی » فقط ناظر بر « آزادی آموزش( تدریس) است ، ولی برای آزادی هنر فضا و مقام خاصی تضمین شده است. از اینرو،تولید و انتشار آثار هنری نباید به عنوان جرم تلقی و تفسیر و تعبیر شوند. هم چنین قانون مر بوط به « نشر آثارزیان آور برای جوانان » بازهم آزادی ویژۀ هنر را محترم می شمارد. در واقع، مقام ویژۀ آزادی بی حد وحصرهنر درآلمان  ازنتایج تجربیاتِ تلخ دوازده سال دیکتاتوری رژیم هیتلری بود.تدوین کنندگان قانون اساسی به تصویب قانونی واقعا آزاد و بی حد و حصر درمورد هنر و بیان نظرات همت گماشتند. این محافطه کاران بودند که در دادگاه های عالی به محدودیتِ هنر روی آوردند . موارد متعددی از سانسور آثار هنری می توان برشمرد:

   رمان مفیستو(Mephisto) را کلاوز مان( Klaus Mann) در تبعید نوشت و دربروکسل منتشرشد. مان، دراین رمان به نقش گروندگن  G.Gründgen)) در آلمان هیتلری پرداخته بود. قراربود این رمان  درسال ۱۹۴۹ در برلین منتشرشود ولی بنگاه انتشاراتی از برلین به مونیخ منتقل شد. مدیرمؤسسه انتشاراتی به مؤلف نوشت :« در مونیخ به دشواری می شود این رمان را منتشرکرد. گروندگن  در اینجا یک شخصیت مهم است. در برلین انتشار این رمان کار آسانی بود ولی در آلمان غربی کار آسانی نیست.» مـان، شکفت زده و آزرده خاطر در مۀ ۱۹۴۹ ـ نه روز پیش از خودکشی ـ  به مدیر مؤسسۀ انتشاراتی پاسخ داد: « چاپ و انتشار این رمان برای شما اقدام مهمی است و کارساده ای نیست. پس باید از انتشارش خودداری کرد. چرا؟ چون آقای گروندگن[...] شخصیت مهمی است. تازه چند سالی است که از سقوط رزیم هیتلر سپری شده و باز انتشار یک رمان شهامت می طلبد. نباید خود را به مخاطره انداخت. باید پیوسته با قدرتمندان هم سو و هم صدا شد، با جریان آب شناکرد و به نرخ روز نان خورد. می دانم که این امر به کجا خواهدانجامید:  به اردوگاههای مرگ، اردوگاههایی که حال گویا کسی ازوجود آنها اطلاع نداشته است !»

   این رمان درسال ۱۹۵۶ به وسیلۀ یک بنگاه انتشاراتی دربرلین شرقی منتشر شد. دراواخر پاییز سال ۱۹۶۳ یک بنگاۀ انتشاراتی درهامبورگ تصمیم گرفت مجموعۀ آثار مـان را منتشر کند و رمان مفیستو نیز جزیی ازآن بود. در مارس ۱۹۶۴، پسرخوانده و وارثِ گروندگن ـ که سال پیش مرده بودـ علیۀ انتشاراین رمان به دادگاه شهر هامبورگ شکایت برد.استدلالش این بود که رمان، شخصیتِ گروندگن را خدشه دارکرده است. نویسندۀ رمان درمقدمه تصریح کرده بود که مفسیتو سرگذشت واقعی نیست وفیگورهای رمان ـ از جمله هندریک هوفگن،نمونه وسمبل دلقک هایی در یک رژیم غیرواقعی وتخیلی اند. دادگاۀ هامبورگ درخواستِ شکایت را رد کرد. اما دادگاۀ ایالتی درخواستِ شکایتِ شاکی را تایید و رای دادگاۀ هامبورگ راملغی کرد. چندی بعد، دیوان عالی کشور نیز رای دادگاۀ ایالتی را تایید نمود. بنابراین انتشار رُمان منتفی شد. دیوان عالی کشور محافظت از خدشه واردکردن شخصیت را بر آزادی هنر ترجیح داد، با این که این شخص چندی پیش درگذشته بود. استدلال دیوان عالی کشور این بود که نباید حُرمتِ شخص فعالی مخدوش شود، چون او درسال ۱۹۳۳ [سال روی کارآمدن رژیم هیتلر] به خارج مهاجرت نکرده و درحکومت جدید کارو فعالیت کرده است .

   ده سال باید سپری می شد تا سرانجام درسال ۱۹۸۰ یک بنگاۀ انتشاراتی این رمان را به شکل کتابِ جیبی منتشرکردـ همراه با درج چندین صفحه در توجیۀ حقانیتِ انتشارش. اگرچه ممنوعیت رسمی انتشار رمان تا این تاریخ لغو نشده و معتبر بود، اما دادگاه در مورد انتشار رمان اقدامی نکرد.

   مورد دیگر مشابه با مورد ذکرشده، رمان گونتر گراس به نام « گربه و موش» است که به سال ۱۹۶۱ نگاشته شده بود. در ژوئن ۱۹۶۲ یک روزنامه نگار محافظه کار راستگرا، به بهانۀ «غیراخلاقی ومضربودن به حال جوانان» علیۀ انتشار این رمان به دادگاه شکایت برد. پیش ازشکایت او، ازسوی راستگرایان، تبلیغاتِ وسیعی درمطبوعات علیۀ انتشار این رمان به راه افتاده بود. در دسامبر ۱۹۶۲ وزیر کار و بهداشت ایالت هسن، در نامه ای که به « مرکز کشوری کنترل کنندۀ نوشتارهای زیان بخش به حال جوانان » نوشت درخواست کرد رمان گراس در لیست چنین آثار گنجانده شود.اما ناشررمان، بااستناد به آزادی هنر،این درخواست را بی مورداعلام کرد. پروفسورمارتینی ،استادادبیاتو چند نویسندۀ دیگر،ازجمله دکتر انسنزبرگر در ارزیابی های کتبی خود، به عنوان خبرگان آثارهنری، این اتهام را رد کردند. سرانجام در ژانویۀ ۱۰۶۳ وزیر ایالت هسن، طی نامه ای با پوزش خواهی موکد، شکایت مقام مربوطه را پس گرفت. با وجود این، باردیگر به مناسبت اعطای جایزه ادبی« بوشنر» به نویسندۀ این رمان، جاروجنجالی در مورد این رمان و نویسنده اش در گرفت. در فاصلۀ سال های ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۴ گروه های مختلف محافظه کار و راستگرا ـ از جمله « اتحادیه سربازان آلمانی در ایالت هسن»ـ پیوسته کوشیدند ابتدا از نمایش فیلمی که براساس این رمان شاخته شده بود وسپس در اوت ۱۹۷۷ از نمایش این فیلم در تلویزیون جلوکیری کنند.

   درعرصۀ تآتر، بطور یقین باید گفت که در جمهوری فدرال آلمان سانسور مقدماتی به شیوۀ کلاسیک وجود نداشته است.اما برخی تصمیمات ونیزشرایط ساختاری محدودکننده بوده است.موارد خاصی که مورد تهدید وتحدید سانسوربوده وهستند موضوعات مسایل جنسی(سکس)،اهانت به پروردگارـ کفر؟، خدشه واردکردن به شخصیت افراد تحریک به اعمال قهر علیۀ مؤسسات ومقامات دولتی، کلیسایی واقتصادی است. دراین مورد می توان در درجۀ نخست به آثار برتولد برشت، هوخ هوت،اک،فاسبیندر، کامو و سایرین اشاره کرد.

   درمورد انتشارات: درجمهوری فدرال آلمان ازنشریات ویژه ای پیوسته شکایت و ممنوعیت آنها درخواست شده است:

   ـ درسال ۱۹۵۶ درارتباط با ممنوع شدن حزب کمونیست آلمان،شمارزیادی ازنشریات درلیست سیاه قرارگرفتند ومصادره شدند.

    ـ درسال ۱۹۷۱ کتاب « محاکمۀ جنجالی دریفوس در آلمان» وآثار زونن مان مصادره و ممنوع شدند. درهمان سال، جلد بیست ونهم مجموعۀ «کتابهای سرخ » مصادره شد.ناشر آن در دادگاه به دوسال و نه ماه زندان محکوم شد.

    ـ درسال ۱۹۷۲ نوشتۀ فکاهی « دنیای زیمنس» اثر دلیوس مصادره شد و نه مورد از نوشته می بایست سیاه وحذف شود. حدود سی وهفت هزار مارک مخارج دادگاه نیز بردوش ناشر افتاد. مخارج سنگین این دادگاه ها نیز یکی از مشکلاتِ کار ناشرین بوده است. تقسیم مخارج دادگاه بین دو طرف دعوا، مؤسسۀ انتشاراتی کوچک را ورشکسته می کند ولی برای طرفِ مقابل که یک کنسرن بزرگ فراملیتی است امری بی اهمیت است.

    ـ در سال ۱۹۷۳ باردیگر« تقویم سرخ» و درسال ۱۹۷۵ اثر دیگری ازاین مؤسسۀ انتشارتی مصادره شدند. سه سال بعد ناشر تبرئه شد ولی مخارج سنگین دادگاه را می بایست بپردازد.

    ـ درسال ۱۹۷۶ دادگاه شهر لاندهوت اثری از کاراسک را مصادره کرد. دادگاه این اثررا تحریک به ارتکاب جرم تلقی کرد،زیرا دراین اثر از برخی آنارشیست ها نقل قول شده بود ولی پس از چندی پرونده مسکوت اعلام شد.

   ـ درسال ۱۹۷۶، الفرد اندرش، درپاسخ به کفتمانی که بخش ادبی روزنامۀ« فرنکفورتر روندشو» ازسوم ژانویه با عنوان« آیا هنوز گفتمان علنی و مباحثات فرهنگی وجود دارد؟»آغاز کرد،شعری فرستاد. او دراین شعر تساوی دربرابر قانون وآزادی بیان درآلمان قدرال را مورد سئوال قرارداد و با وضعیت دوران هیتلر مقایسه کرد. یکی از فرستنده های رادیویی که پخش این مباحثات را در برنامه اش قرارداده بود، ناگزیر از پخش آن خود داری کرد.

   مبارزه علیۀ تروریسم بر فضای سیاسی درآلمان فدرال تاثیرات منفی برجای نهاد وبه تصویب وتشدید یک سری قوانین کیفری منجر گردید که از این جمله اند : بند ۸۸، الف ( تایید ارتکاب جرم علیۀ قانون اساسی ) و بند ۱۲۶( اختلال آرامش عمومی ) و.... با این همه دخالت دادگاه ها در روند مباحثاتِ اجتماعی واضح و یک نواخت و فارغ از تناقض نبوده است .

   درسال 1974 استاد ادبیات، والتر ینس در سخنرانی خود در برابر رئیس جمهورآلمان ، والتر شل، به مخاطرات کنترل آثار ادبی و بیان نظرات اشاره کرد و به آنهایی که در صددند باردیگر ادبیات را به« شعروشعار» تنزل دهند هشدار داد.

   درسال 1979 اتحادیۀ سهامداران تجارت کتاب» کمیسیونی به منظور محافظت و پاسداری ازکتاب ها تشکیل داد. در اطلاعیه ای که این اتحادیه منتشرکرد چنین آمده است: « آزادی ادبیات  اینک نیز مانند گذشته شرط ابتدایی فعالیت حرفه ای در تمام عر صه های تجارت کتاب است. ازاینرو ما به دفت اقدامات سانسور آشکار و پنهان راـ خواه ازسوی ارگان های قانونگذار و خواه از طریق مقامات فضایی و جزایی و دیگر مقامات زیر نظر می گیریم  ».

   در سال 1980، بند 88ـ الف، که سمبل محدود کردن آزادی و بیان نظرات شده بود ازسوی پارلمان به سبب نا کارایی ملغی شد.

درهمان سال، دو اثر تحقیقی که در این نوشته چند بار ازآن دو نقل قول شده است منتشر گردید:

1 ـ « سانسور درجمهوری فدرال آلمان، فاکت ها و تحلیل ها». مؤلفین این اثر کینسله و منده، مجموعه نسبتا جامعی از موارد سانسور در رادیو، مطبوعات، فیلم ، کتابخانه ها، تآتر، دبستان ها و دانشکاه ها و کلیسا ارائه دادند.

2ـ « شهامت اظهارنظر ومبازره علیه سانسور». مؤلفین این اثر، درویتس و آیلر، بودند  با مقالاتی از هاینریش بل و سایرین .

اجازۀ انتشار اثر اخیر دوسال به طول انجامید. این خود نشان می دهد که موضوع سانسور در این سالها حائزاهمیت بوده است.

   درمقدمۀ کتاب « سانسور در جمهوری فددرال آلمان»، مؤلفین چنین نوشته اند: « سانسور که در جمهوری فدرال آلمان هنوزهم شکلی از سلطه گری نامشروع، یعنی سلطۀ غیردمکراتیک است و مانع قوام اراده و منش دمکرانیک می شود، در دوهزارو هشتصد مورد به اثبات رسیده است.»

   افزون براین ها، باید به وضعیت و مناسبات اقتصادی و مالی درعرصۀ رسانه های همگانی اشاره کرد. تمرکز شتابان صنعت چاپ ونشروتوزیع نیز یکی ازعوامل اِعمال سانسور است که به شکل« آزادی تعداد پیوسته اندکی از مؤسسات » بازتاب می یابد.*

    مؤلفین و منتفدین ادبیات، درسالیان اخیر اکیدا ولی بی ثمر پیوسته گوشزد کرده اند که سانسور از نهاد های قضایی به نهاد هایی مانند هیئت های تحریریه و گردانندگان مطبوعات، رادیو، تلویریون و تآتر منتقل شده است.

   در کنارعوامل گوناگون سانسور پس از انتشار، باید از ودارشدن به خود سانسوری که ناشی از ایجاد فضای ترس و وحشت برای دست اندرکاران آفرینش آثار ادبی است نیز نام برد. اینک درجمهوری ما« بجای دادگاه ها و ارگان های  قضایی،  صاحبان و مدیران رسانه های همگانی  سانسورچیان واقعی شده اند. »

   آزادی بیان و هنر به هوشیاری افکار عمومی نقاد بستگی دارد. اما در این دیار نوعی هراس  و ترس از ابراز بی پرده وآشکار نظرات درمورد تعارضات اجتماعی واختلاف نظرها حکمفرما شده است. تعطیل گفتمان و اشاعۀ افکار عمومی کنترل شده مهمترین وسایل تامین منافع سلطه گران است. آنچه در آغاز عصر روشنگری در سرلوحۀ مطالبات سیاسی شهروندان قرارگرفته بود، اینک در عصر تمرکز رسانه های همگانی و شبکه های الکترونیکی ارزش مصرف خود را ازدست می دهند.هرگاه گرایش اعتیاد به احتیاط ، گرایش به« بهتر است ساکت ماند » مسلط شود، ابراز آزادنۀ نظرات که شریف ترین حقوق بشر است فراموش خواهد شد.

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

* کنسرن اشپرینگر، مهمترین آنهاست که پیوسته فراگیرتر شده است. در اطلاعیۀ مورخ اکتبر  ۱۹۶۷ ، گروۀ ۴۷ که سرشناس ترین نویسندگان آلمانی تشکیل دادند چنین آمده است : کنسرن اشرینگر ۳۳ در صد تمام روزنامه ها ومجلات آلمان را کنترل می کند. ازاینرو گزارش اخبار و اطلاعات موثق به عموم مردم به مخاطره افتاده است . ما نویسندگان متشکل در کروۀ ۴۷ این تمرکز را محدودیت و نقض آزادی بیان و عقیده    تلقی کرده و خطری جدی برای مبانی دمکراسی پارلمانی در جمهوری فدرال آلمان ازریابی می کنیم . بنا براین تصمیم کرفته ایم :

 

·                     ۱ـ با هیج یک از روزنامه ها و مجلات این کنسرن همکاری نکنیم

·                     ۲ـ از مؤسسات انتشاراتی انتظار داریم هیج نوع آکهی تبلیقاتی آثارما را در روزنامه ها و مجلات این کنسرن منتشرنکنند.

·                     ۳ـ از نویسندگان، منتقدین ادبی، دانشمندان و همیاران خود در PEN  و درآکادمی های آلمان درخواست می کنیم که تامل کنند آیا می توانند مسئولیت همکاری شان را با این کنسرن بپذیرند.» امضای ۴۷عضو گروه .

·                    برگرفته از Tintenfisch , No.1.Jahrbuch für Literatur,Berlin.1967   ، ترجمه محمد ربوبی

 

برگرفته ازLiteraturzensur im Deutschland.Reclam,No.15006-2 Stuttgart.1988 ، محمد ربوبی