نوشتار |
سیروس
پرهام والت
ویتمن و شعر
او والت
ویتمن، از آخرین
بازماندگان نسل
آزادگان خوشبین
جامعه ی مغرب
زمین است ـ نسلی که
در دهههای
نخستین
دمکراسی
ایالات متحدهی
آمریکای از
بند استعمار
رسته پرورش
یافته و هنوز
به استقرار یک
جامعهی
دمکراتیک
امیدوار بود.
صدای ویتمن
هنگامی
برخاست که
هنوز نعرهی
گوش خراش سوت
کارخانهها زمین و
زمان را به
لرزه در
نیاورده بود و
بورژواهای
نوپای
آمریکایی، سرمایه
سالار و
جهاندار نشده
بودند . او
هنوز باور
داشت این فریب
بزرگ را که : آنچه
هست از مردم
است و برای
مردم . او به خوشبختی
و رستگاری انسان
در جهان زمینی
ایمان داشت، او
ستایشگر
راستین انسان
بود.
ویتمن، اولین
شاعر است در
ادبیات مغرب
زمین که شعر
را به زبان
مردم سرود و
به لبان مردم
برد. آنچه پابلو
نرودا
در توصیف شعر
رافائل
آلبرتی میگوید
، درست همان کلمات و
همان عباراتی
است که می
توان در معرفی
شعر والت ویتمن
گفت : « بکار
بردن شعر به
سود اکثریت
مردم ، که بر
مبنای نیرومندی،
مهربانی ،
شادمانی ، و
بر طبیعت
راستین انسان
بنا شده است .
بی آن ، شعر صدا
بر می آورد و
لی آواز نمی
خواند . شعر
آلبرتی همیشه
آواز می
خواند.« [ خاطرات
نرودا، ترجمهی
هوشنگ
پیرنظر، انتشارات
آگاه، تهران،
۱۳۵۹، ص ۲۰۶ ـ
۲۰۷ ] در
عصر ویتمن،
شاعران در تالارهای
بزرگان نشست و
برخاست میکردند،
یا در مجالس
انس هنرمندان
، یا در محافل
نخبگان، یا در
میخانهها و
عشرتکدهها ، یا
در انزوای
خلوتکدهی
طبیعت به سر
میبردند که تهی
از مردمان بود
و به پرده های
نقاشی و « دورنما
» شباهت داشت .
همه چیز در
تناسب کامل،
آراسته و
پیراسته، دل
انگیز و
دلپذیر، و صاف
و یکدست و
نیالوده . هیچ
کس به کوچه و
خیابان نمی
رفت که خود را
به سیل جمعیت
آینده و رونده
بسپارد، هیچ
کس به بندر
گاه پا نمی
گذاشت تا با ملاحان
و زورق بانان
و ماهیگیران و
ماهی فروشان
هم صحبت شود .
هیچ کس پای
صحبت زنان و مردان
زحمتکش شهر و
روستا نمی
نشست . و هیچ کس
از حنب و جوش
آتش نشانان و
دست فروشان و
گاری چیان و
چارپا داران
به وجد نمیآمد.
ویتمن، فضای
شعر و عناصر
شاعری را
یکسره زیر و رو
کرد . او
بنیانگذار
مکتبی است در
شعر که بخشی بزرگ از
ادبیات
معاصر
زیر نقوذ او
قرار گرفته
است. مکتب
پیوند بی واسطه
و مستقیم و
صمیمانه شعر
با محیطی که شاعر
در آن ریست می
کند ... جوشیدن و
قوام گرفتن
شعر در همان
ظرفی که غذای
روزانه ی شاعر
در آن پخته می
شود و برآمدن
آن به همراه
بخاری که از
اجاق متصاعد
است ، نه از
فرود آمدنش از
لابلای
ابرهای وهم
آلودی که در
افقهای
دوردست خیال پراکنده
است.
همتِ والت
ویتمن، نمایانگر
یکی از اولین
کوشش هاست در
راه « تجربی
» کردن شعر و
پایین کشیدن
شاعر از آسمان
به زمین و
همراه شدنش با
دیگر مردمان .
چنین است که
در شعر بلند « سرود
راه گشوده » ـ
که سفر زندگی
است ، از آغاز
تا پایان ـ با همهی
نشیبها و
فرازها و سختیها
و آسودگیها و
رنجها و شادیها
و شکستها و
پیروزیها ـ٫
شاعر با همهی
انسانها
همراه و همسفر
میگردد، چون
اعتقاد راسخ
دارد که «
شاعر،
ابدیت را در
وجود زنان و
مردان می بیند
[ بهترین
اشعار ولت
ویتمن، ترجمه
سیروس پرهام،
تنتشارت سخن،
تهران، ۱۳۳۸. ] هنگامی
که نرودا می
گوید ـ « اگر
هوایی که شاعر
تنفس می کند
در شعر دمیده
نشود، شعر
مرده است:
مرده است زیرا
فرصتی نیافته
که تنفس کند.« اعتقادی
را بیان می
کند که ویتمن
بیش از یک قرن
پیش در انتقاد
از تیرگی
هذیان آلود
شعر های ادگار
آلن پو بر
زبان رانده
بود: « من
همواره
خواهان آن
بوده ام که در
شعر آفتاب تابان
بتابد و هوای
تازه بوزد .
نیروی شعر،
حتی در کشاکش
طوفان ترین
هیجانات ،
باید که از
سلامتی باشد ،
نه هذیان. [ بهترین
اشعار ، ص ۲، ص
۱۱ ، مقدمه. ]
این بت شکن
راستین عالم
شعر و شاعری ،
کسی است که با
زبان
بُرّان شعر
رنجیرهای سنت
اخلاقیات و
ادبیات
متعارف و
متعالی را از
هم کسیخت و
نظام حاکم بر
شعر مغرب زمین
را واژگون
کرد. او شاعری
است که چون
نخستین چاپ « برگهای
علف » را به سال
۱۸۵۵ منتشر
کرد، روزنامه
ی معتبر تیویورک
تایمز در باره
اش نوشت: « این
چه غول بی شاخ
و دمی است که
در میان ما
پیدا شده؟ این
موجود نیمه
آدمی و نیمه
حیوان که به
روی جهانیان
می غّرد کیست؟
این چه معجونی
است که از
افکار قبح ،
موهن و فسفه و
کفر و زیبایی
و بی نزاکتی
محض ترکیب
یافته ؟ این سراینده
ای که در
آشفتگی مستی
زدهی خود
تلوتلو می
خورد کیست؟ چه
کسی است این
جوان خیره سری
که خود را
شاعر زمانه می
نامد و همچون
خوکی در
میان زباله
های گندیده، افکار
خلاف عرف و
عادت جستجو می
کند.» [ بهترین
اشعار ، ص ۱ ،
مقدمه .]
به
راستی که جز
این نبود،
زیرا که شاعر
نوخاسته در
ستیز با نظم و
قانون و آیینها
و اخلاقیاتی
بود که سرمایه
داری نوخاسته
تکیه بر آنها
داشت . چنین
است که وقتی
او سرود آزادی
و آزادگی را
می سراید، یا
نغمهی انسان
رهانندهی
برومندی
بالنده را سر
می دهد ، یا کارگران
و کشاورزان و
ملاحان را ـ
همه با هم
برابر ـ همه
سرفراز ـ میستاید،
و مال اندوزان
و دلالان و
رباخواران و
کارخانه
داران را
تحقیر میکند: » چه
سنگ نوشته ای
بر مزار تو می توان
نهاد ای
میلیونر؟ ... نه
راد مردی و نه
قهرمانی از آن
توست، نه
نبردی
و نه
افتخاری. « چهره
های ارباب قلم
و اصحاب کلیسا
در هم می رود و
همهی
هواداران
نظام کهن دست در
دست و پشت به
پشت هم به پا
میخیزند و
سلاح بر میگیرند تا شاعر
کهتسال
درمانده از
همه جا راندهی
افلیج را به
معنای واقعی
کلمه نابود
کنند. چون حتی
قوت لابموت را
از او دریغ
ورزیدند و
اندک ممر معاش
را بر او
بستند.
به این
مناسبت است که
او شاعر مطرود مرگ لانگ
فلو را بهانه
می کند و در
رثای این بزرگ
شاعر هموطن
خود عقده ی
کهن خود را می
گشاید : » او
شاعری بود که بی
شک در این
اجتماع مادی،
خود پسند و
پول پرست ما، در میان
نژاد آنگلوساکسون
و خاصه در
دوران اخیر
جامعهی
آمریکا ـ که
کارخانه
داران و
بازاریان و
سوداگران و
رباخواران و
سیاست بازان
سمتگران محترم
آنند ـ بیش از
هر چیز مورد
نیاز است. « *
واکنش های متضاد
محافل ادبی و
اجتماعی
آمریکای نیمه
ی دوم قرن
نوزدهم در
برابر » پدیده
ی والت ویتمن «
بازتاب درست و
بی پردهی
تضادهای
درونی جامعهای
است که
در آن خیال و
اندیشهی
اصالت انسان و
حاکمیت مردم با اصالت
و حاکمیت
سرمایه داری
در ستیز بود.
در یک سو، کلنل
هیکینسن (
نویستدهی به
اصطلاح » مصلح
اجتماعی « بود که در
برابر » توحش
و خشونت « طبع «
و » پلیدی
« و
جاذبهی ضد
اخلاقی و شنیع
» شعر ویتمن « آن » تودهی
زبالهی مهوع «
ـ ادبیات لطیف
و بی آزار
شاعرهی
رمانتیک امیلی
دیکنسن را میستود
. در سوی دیگر، دکتر
ریچارد موریس
باک جای داشت که
ویتمن را » وجدان
بشری و
وجدان جهانی
« میدانست
و نظر خود را
در باره ی شعر
او چنین خلاصه
میکرد: » به
میزانی که در
تاریخ بشریت
بی سابقه است « قریحهی
ویتمن سرشار
از والاترین طبایع
اخلاقی است « یا در
همان حال که جیمز
راسل لاول ـ استاد
پیشین زبانهای
جدید در
دانشگاه
هاروارد و
سفیر آمریکا در
بریتانیا که » برگهای
علف « را » یک پارچه
خدعه و
دغلکاری « می
خواند، به
کشیشان
اطمینان می
داد که » نخواهد
گذاشت دست
شاگردانش به
این کتاب برسد
»، کسانی
چون ویلیام
اوکارنر نیز بودند
که او
را با » پیامبر
بشریت « و : صاحب
کرامات « و » مسیح
« میدانستند
. یا ویلیام
اسلون کندی
که نوشت : » من
او را همپایهی
مسح و
از بسیار جهات
برتر
از مسیح نا
شناخته می
دانم ـ « Walt Whitman, A life, by Justin Kaplan,
New York 1980/ pp. 32-32 عشق به
زندگی و پرستش
آنچه نشانهای
از حیات در آن
است، مایهی
اصلی شعر والت
ویتمن است.
همین نیایش و
جاذبه است که
شعر او را حال
و هوای
عارفانه می
بخشد. شاعر
همچون عصاره
ای جذب تن
آدمی میگردد،
در رگ و پوست
نفوذ میکند،
و به دنیایی
راه می یابد
که روح و تن در
هم آمیخته است
و جسم و جان
یکی است. این هم جوشی
روح و تن و این
همآمیزی ماده
و معنی ، شاعر را به
جایی می رساند
که نمیتواند
ستایش روح
آدمی را از
ستایش تن او
جدا سازد. او
همانقدر در تن
آدمی زیبایی
و شگفتی می
بیند که در
جان آدمی . » من
شاعر روح و هم
شاعر تنام .«
اعتقاد به
این که تن
زادگاه روح
است و جلوه
گاه روح است و
باور داشتن
همزیستی و
همجوشی جسم و
جان , این
اعتقاد را در
پی میآورد که
آسمان جایگاه تعالی
روح نیست و
روح آدمی را
باید تنها در محیط
روابط انسانی
جست و یافت و
پرورش داد.
تنها این » راه
گشاده « است که
جلوهگاه و
نیز اوجگاه
روح انسانی
است. به
اعتقاد ویتمن
، شناخت و تجلی
و تعالی روح، نه از
طریق جذبه و
مکاشفه حاصل
می گردد ، نه
از طریق فنا و
از جان گذشتگی
و بی
خویشتنی ، و
نه حتی
از طریق عشق و
محبت . تتها
سفر در راه گشادهی
زندگی
و دیدن و
احساس کردن
آنچه در این راه
است
روح بشری را
جلوه گر میسازد
و به اوج میکشاند.
در این سیر و
سفر، در این
سیاحت عالم
هستی ، هدف و
مقصدی از پیش
مقرر نشده است.
هدف و مقصد
خود را به
وجود می آورد.
زندگی دیگران
را با همدردی
احساس کردن،
در رگ و پوست دیگران
شدن، و با جان و
تن آنان در
آمیختن ،
فلسفهی حیات
والت ویتمن
است ـ فلسفهی زیستن
روح و نه بقا و
رستگاری آن [ بهترین
اشعار ویتمن ، مقدمه
، ص ۹ ]
ویتمن چون به
» راه گشاده «
پا میگذارد، حویشتن
را
یکسره رها میکند
و با هر چه رو
به رو می شود
با آن یکی میگردد.
عارف، رندگی
خویشتن را در
فنای خویش در
ذات خداوند میبیند،
ویتمن چون در
دیگران محو میشود،
زنده میشود.
بارزترین عیب
و نقص فلسفهی
شعری ویتمن در
همین جا نهقته
است : در همین
دلبستگی
کورکورانه به
آنچه نشانهای
از زندگی و
حرکت در آن
است . پذیرش
همه چیز و همه
کس ـ آن حالت
شگرف تسلیم و
رضا و
علیرغم م
همهی عصیانها
و گردنکشیها.
همین است که
ویتمن، درست
همانند کودکی
که هر روز با
چیزهای تازه
آشنا می شود و
همه را به جان
می پذیرد و به
خاطر می
سپارد، و » به
صورت همان
چیزی در میآید
که نخستین بار
برآن مینگرد
و آن چیز در طی
همان روز یا
مدتی از آن
روز یا در طی
سالها یا
درطی گردش
مداوم سالیان
پاره ای از
وجود او می
شود. « و همهی
اجزای طبیعت و
همهی عناصر
هستی را پذیرا
میشود و دست
رد بر سینهی
هیچ چیز و هیج
کس نمی زند. در »
سرود راه
گشاده « این
معنا آشکارتر
است : » در این جا
درس عمیق قبول
و پذیرش را
باید آموخت ،
اینجا جای
رجحان نهادن یا از
خود راندن و انکار
نیست.« ( در جای
دیگر بی پرده
گفته است که »
تن من نیز
مانند زمین،
که به نیروی
جاذبه همه چیز
را به سوی خود
می کشد، به
سوی همهی
کسانی که می
بینم و می
شناسم جذب می
گردد.« ) باید به
وان ویک
بروکس، منتقد
شهیر، حق داد
که در بارهی »
همه چیز پذیری
« ویتمن می
گوید: » ... از لحاظ
غریزه ، که که
نیروی واقعی
ویتمن از همان
است ، در همهی
این موارد (
پذیرفتنها)
حق با اوست،
اما از لحاظ
عقاید و
افکار، نتیجهی
عملی این روش
آ٫ است که با
پدیرفتن همه
چیز، وی
آشفتگی را می
پذیرد و همواره
خود را با عمل
انجام شده رو
به رو می بیند ... همین
است که جز در
پاره ای موارد
که نا روایی های
اجتماع را به
باد انتقاد می
گیرد ، هر گز
در شایستگی
نظام و مقررات
اجتماعی کهنه
تردید نمی
کند.« ( ۴ ) با همهی
اینها، والت
ویتمن
شاعری آزاده
و انقلابی است
و با آن که
آماده ی پذیرش
همه چیز و همه
کس است ، هرگز
ستم و استبداد
را نمی پذیرد
و با
استثمارگران
و جباران یک
نمی شود. وی
را شاعر
دمکراسی و
حکومت مردم
دانسته و به
راستی که شر و
شور و جنب
وجوش
امید بخش
دوران شباب دمکراسی
آمریکا را با
هنرمندی تمام
احساس کرده و
با چیره دستی
مجسم ساخته
است. این
دوران نشو و
نما و گسترش
دمکراسی غنی
ترین منبع الهام
شاعر بوده و
شعر های فنا
ناپذیری چون » روزها
از ژرفتای بی
پیان خودبدر آی
«، » برای تو این
دمکراسی « و » به یک انقلابی
پایمال شده ی
اروپایی « ، گویای
عشق بی پایان
و خدشته
ناپذیرش به
آزادی و
دمکراسی است .
شعر کوتاه » به
یک انقلابی
اروپایی پایمال
شده « که از
کتاب: بهترین
اشعار والت
ویتمن ـ
برگزیده شده نمی
تواند نشان
دهنده ی همهی
ویژگیهای اساسی
شعر والت
ویتمن باشد.
اما می تواند
نمونه ای کامل
و کافی از شعر
او باشد.
به یک
انقلابی
پایمال شده ی
اروپایی برادرم
یا خواهرم ،
همچنان بی باک
باش از
پامنشین ـ به
رغم خوادث ،
آزادی را
نگاهبان باید
بود. آزادی نه
چنان است که
یک یا دو بار شکست
، یا بارها
شکست ، با بی
اعتنایی و حق
ناشناسی مردم
، یا عهدشکنی،
یا صف
آرایی سرنیزه
های زور و
قدرت و
سربازان و توپ
ها و
قوانین جزایی
، آن را
سرکوب کند و
از میانه
بردارد. آنچه ما
بدان معتقدیم
همواره در
سراسر قاره ها
نهفته می
ماند، کسی را به
خود می خواند،
نویدی نمی دهد
، در دل روشنی
و آرامش برجای
می نشیند،
ثبت و آرام
است ، یآس و
ناامیدی نمی
شناسد، و بردبار انتشار
می کشد،
انتظار زمانی
که نوبت او
فرا رسد. ( اینها
فقط سرودهای
وفاداری
نیست، سرودهای
قیام و طغیان
نیز هست، چرا که من
شاعر یکدل
شورشیان بی
باک جهان هستم،
و هر که با
من همراه شود
آرامش و یک
نواختی را پشت
سر می نهد، و جان
برکف ، هر
لحظه آماده ی
جان باختن آن
است.) پیکار،
همراه با نعره
های خروشان و
شیشروی ها و
هزیمت های
پیاپی،
در گیر است، پیمان
شکن پیروز می
شود، یا می
پندارد پیروز
می شود، زندان،
بساط اعدام،
طناب دار، دست
بند قپانی،
طوق آهنین،
و وزنه های ُسربی
درکارند، قهرمانان
نامدار و
گمنام به جهان
دیگر می روند،
سخنوران
و نویسندگان
بزرگ تبعید می
شوند و در سرزمین
های دو دوردست
رنجور و
بیمار سر بر
زمین می نهند،
هدف خفته
است، حروشان
ترین حقوم ها
از خون خود
خفقان می
گیرند، جوانان
چون به هم می
رسند، چشم به
زیر می افکنند،
ولی با
این همه،
آزادی صحنه را
ترک نگفته
است، و پیمان
شکنان
اقتدار مطلق
نیافته اند. هنگامی
که آزادی جایی
را ترک می
کند، نخستین کسی
نیست که که پا
بیرون می نهد
و حتی دومین
و سومین کسی
نیست ، صبر می
کند تا همه
بیرون روند و
او آخرین کسی
است. هنگامی
که دیگر خاطره
ای از
قهرمانان و
شهیدان
نماند، و هنگامی
که حیات و جان
های مردان و
زنان یکسره از
سر زمینی
رانده شوند، آنگاه آزادی،
یا اندیشهی
آزادی از آنجا
رانده خواهد
شد، و پیمان
شکنان اقتدار
مطلق خواهند
یافت. پس، ای
مرد و ای زن
انقلابی
اروپایی ، بی
باک باش! زیرا همه
چیز از پا نیافتاده،
تو نیابد
بنشینی . من نمی
دانم که تو
خواهان چه
هستی، ( نمی
دانم که خودم خواهان
چه هستم، و
نمی دانم
دیگران
خواهان چه اند،)
اما من به
جستجویش سخت
خواهم کوشید،
حتی در آن
هنگام که
پایمال می
شوم، و نیز به
هنگام شکست و
فقر و گمراهی
و اسارت ـ زیرا
که اینها
نیز بزرگ
اند. آیا ما
پیروزی را
بزرگ
انگاشتیم؟ آری چنین
نیز هست ـ اما
اکنون چنین می
بینیم که شکست
هم،
اگر از آن
گریزی نباشد
بزرگ است، و مرگ و
بیم نیز بزرگ
اند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|