نوشتار

یورام کانیوک *

 

                                               خداوندا، ما را از شر مذهبی­ها  محافظت کن

 

   من در مقاله­ای که چند ماه پیش نوشتم، به یهودی­های مذهبی در اسراییل پیشنهاد کردم دولت اسراییل را به دو بخش تقسیم کنیم. اختلافات  بین آن­ها و ما  پیوسته و بیش از پیش  شدت می­گیرد. زاد و ولد  مذهبی­ها  با شتاب  رو به افزایش است و چهل سال دیگر اکثریت مطلق اهالی کشور را همین­ها تشکیل خواهند داد. شکاف عمیقی  که بین  دولت مدرن و حاکمیت مذهبی متعصب وجود دارد برطرف شدنی نیست. من پیشنهاد کردم که آنها در اماکن مقدس،  دولت خود را تشکیل دهند، به جای سرزدن  به اتاق خواب ما که بدانند همخوابه مان کیست، و به جای تفتیش کاسه و کوزه­های ما که دریابند چه می­خوریم و چه می­نوشیم، درمملکت خودشان، مطابق با مقررات متحجرشان، زنان            خطا کارشان را سنگسار کنند و آب پاک بنوشند . دیگر،  بیش از این  نمی شود این وضعیت را تحمل کرد.

   معتقدات یهودی و کتاب مقدس، در تبعیدگاه و پس از آغاز پیگرد یهودی­ها  از سوی مسیحی­ها،  در درون چمدان­ها  جانشین وطن  اسراییل شد. و از مذهبی که در آن کـــلام و افکار متعالی مقدس بود، نه سرزمین و وطن ، یهودیت پدید آمد که به تدریج در اثر اشاعه و رسوخ افکار رهایی­بخش از یک سو و جلوگیری خاخام ها از این روند از سوی دیگر، این مذهب رو به انحطاط  نهاد. صیهونیسم، بخشی از قیام علیه ارتجاع خاخام­های متعصب  و علیه گرایشی بود  که مایل بود  فرعیات را چایگزین اصول،  و مذهب را جایگزین اعتقاد کند و سرانجام،  تکالیف شرعی را به جای خرد  برکرسی بنشاند. 

   پس از گذشت دوهزارسال ، سرانجام،  موقع آن فرارسیده است که ما به این امر خاتمه دهیم. ما از هم جدا می­شویم. و در دو دولت جدا از یک دیکر به سر می بریم، مثل عهد عتیق: آنها در کوه­های سینا و ما در اسراییل. کوه­ها و حتی اورشلیم جای آنها، سواحل دریا ـ که در گذشته به فنیقی­ها تعلق داشت و دیگر کسی نمی­تواند مدعی شود  در آن سرزمین فبرستان­های یهودی و مقدس قرار دارند ـ از آن ما.  زندگی مشترک، بدون یک قانون اساسی که دولت از مذهب جدا باشد امکان ندارد. و ما،  این قانون اساسی را نداریم، چون مذهبی­ها اجازه نمی­دهند. چون آنها  از قانونی که دنیـــوی و دمکراتیک باشد می­هراسند .

   پس از قتل عام یهودی­ها در اروپا، ما به آن­ها اجازه دادیم که در جوار ما به سربرند ، چون وجدان ما از این امر ناراحت بود که ما در این سرزمین به سر می­بردیم، در حالی که آنها در آنجا قتل عام می­شدند. اما امروز وضع به گونه­ی دیگری است.  دیگر زندگی مشترک در کنار هم امکان ندارد. امروز این مذهبی­ها  به سمت پلیس سنگ پرتاب می کنند، چون پلیس از رانندگانی که اینان مانع رفت و آمدشان می­شوند  محافظت می کند و پلیس را « نازی » خطاب می­کنند.  به دولت فشار می­آورند تا پیوسته  بودجه­ی بیشتری که باید به مصرف مؤسسات علمی و فرهنگی برسد، خرج ده­ها هزار آدم بیکاره و مفت­خوار کند که از خدمت نظام وطیفه­ی عمومی سر باز می­زنند و ما باید نه تنها  از آنان دفاع کنیم، بلکه مخارج زندگی آن­ها را نیز تامین کنیم. آن­ها ادعا می­کنند که « طلبه هستند و زندگی خود را وقف تحصیل تورات کرده اند » .

   شما مذهبی­ها  دو فرقه هستید، فرقه­ی بنیادگران مافوق متعصب که شیوه­ی زندگانی­تان ، همان شیوه­ای است       که گویا خداوند در کوه­های سینا مقرر داشته است. فرقه­ی دیگر، صیهونیست­های ناسیونالیست هستید. طیف نوظهوری که بیشتر در مناطق اشغالی به سرمی برید  و نوعی  جنبش حماس یهودی و ترکیب مشمئزکننده­ای از قزاق­ها و یهودی­های مهاجرید. پس از جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷، شما از زباله دان تاریخ و از زیر زمین­های نمور  و تاریک سر رسیده اید.  کلاهک­های بزن بهادرها را بر سرنهاده ، آماده شده اید تا ابد به جنگ ادامه دهید.  شما فضایی به وجود آوردید که قتل نخست وزیر سابق، رابین، ممکن و روند صلح متوقف شود . شما آلت دست  فلسطینی­ها شده اید  و در انتظار وقوع فاجعه بعدی هستید و بعد،  بر سرمان فریاد زنید: « ما به شما گفتیم ، هرچه وضع وخیم تر شود  به نفع ماست ، عرب­ها همه مخالف ما هستند . به عرب­ها نمی­شود  اعتماد کرد. »

   آری، اختلافات بس عمیق و ترورها  با قتل انسان­ها  هم­عنان است . ولی جنگ و ستیز  پاسخ کینه نیست . اختلافات  فقط  از راه مسالمت آمیز می­توانند  برطرف شوند. این تراژدی به ما آموخت که جز این ، خونریزی ادامه خواهد یافت. نمی فهمید  که دارید به ترورهای حماس کمک می­کنید. اوضاع  وخیم است و با  جرقه ای ممکن است بمب منفحر شود . ولی شما با آتش بازی می­کنید. ما نباید اجازه دهیم کینه به  کیته توزی بیانجامد. کینه توزی، نا توانی و نا امیدی، سبب اعمال  مایوسان ه می شود.  تخست وزیر سابق، رابین ، از مشاهده­ی جسد هایی که در اثر انفجار بمب در اتوبوس کشته شدند سخت نا راحت شد. اما او گفت علیرغم این ترورها روند صلح ادامه خواهد یافت. در طرف مقایل،  داوطلبین انتحار به اندازه­ی کافی وجود دارند  که منتظر اشاره ای هستند . شما به خاخام البــا اجازه می­دهید که  به نام شما  اعلام کند: « تو نباید کسی را بکشی، مشمول یهودی­هایی که غیر یهودی­ها را بکشند نمی شود».  شما اسراییل را رو در روی جهان قرار می­دهید و با جهان سرجنگ دارید. بنیاد گرایان مافوق متعصب و مرتجع از جهان­بینی نژادپرستانه­ی شما  استفاده کرده و به این خونریزی­ها کمک می­کنند.

   پس از انتشار این مقاله، در تلویزیون مباحثات جدی درگرفت. اما ، مگر آدم مدرن که طرفدار جدایی مذهب از دولت است می­تواند با این متعصب­ها  که هرچه خاخام­های مرتجع دستور می­دهند  اینان کورکورانه انجام می­دهند،      مباحثه کرد. افسانه های اسطوره­ای همیشه  قوی­تر از حقایق تاریخی اند. مجله­ی تایم نیز در این مورد مقاله­ای نوشت. CNN نیز به این مقاله پرداخت. مقاله ناظر بر این بود که یک دولت مدرن صنعتی که راکت به فضا پرتاب می­کند، با دولتی که در آن  تورات حاکم است و مقرر می­دارد در روزهای شنبه ممنوع است یک قاچ لیمو توی چای انداخت، چون احتمال دارد  لیمو در اثر داغی چای « بپزد» و ... با هم سازگار نیستند.

   موقعی که هستی  و نیستی ما مورد سئوال است، بنیادگرایان متعصب مذهبی، پوشاکی بر تن می کنند که زمانی  ضد یهودی­های آلمانی و لهستانی به منظور تحقیر و تمسخر برآنان می پوشانیدند. شاید پی گرفتن این سنت برای برخی خوش آید ، اما مشروط بر این که دیگران را مجبور به پوشیدن چنین پوشاکی نکنند. مقاله­ی من این نتیجه را         می گرفت که  وحدت ملی  وجود ندارد.

   عمر سه هزار ساله­ی موجودیت غیر عادی قومی که  ملیت و مذهب را مترادف هم قرارمی­دهد، به سر رسیده است. سازش این دو با هم ممکن نیست. در این سرزمین یا یک دولت مذهبی  مثل ایران تشکیل می­شود، و یا یک دولت یهودی،  مطابق با بینش هرتسل که سرزمین همگان است.

   متاسفانه در این مبارزه خاخام ها پیروز خواهند شد. زیرا سپاهی از مذهبی­های متعصب که کورکورانه از آنان اطاعت می­کنند  دراختیار دارند. موقعی که جزم گرایی و دمکراسی  رو در روی هم قرار می گیرند ، چزم گرابی پیروز خواهد شد.

    پدر بزرگ مادریم ، در روسیه طلبه­ی مدرسه­ی تورات بود. او در سن سی سالگی که پدر سه فرزند بود، دین و مدهب را کنار گذاشت و دیپلم گرفت و سپس در دانشگاه تحصیل کرد. در سال ۱۹۰۹ به فلسطین مهاجرت کرد. در انقلاب صیهونیستی شرکت کرد. این انقلاب نه تنها زندگانی نوین و وطنی برای قوم یهود به ارمغان آورد ، بلکه شیوه­ی زندگی او را به کلی دگرگون  کرد. تا آن موثع یهودی­ها در انتظار معجزه روز شماری می کردند. والدین مؤمن پدر بزرگم که در یک دهکده­ی اکرایین  زندگی می کردند موقعی  که پدر بزرگم به فلسطین مهاجرت کرد او را آدم  مرده ای انگاشتند، چون  او به فلسطین مهاجرت نکرده بود که طبق سنت  در سرزمین مقدس بمیرد، بلکه رفته بود در آنجا زندگی کند. در همان سالی که پدر بزرگم به فلسطین مهاجرت کرد، یک خاخام هم از همان دهکده به اورشلیم مهاجرت کرد و در آنچا ساکن شد. درحالی که پدر بزرگم در این سالیان سیزده فرزند و نوه برجای نهاده ، خاخام نهصــد  فرزند و نوه و نبیره  دارد . می بینید که این­ها  قوی ترند.

   مسئله­ی یهودی­ها بسیار بغرنج است. مهاجرت این خاخام،  اگر چه جنبه­ی مذهبی هم داشت ولی علت مهاجرت او بیشتر به خاطر این بود که صیهونیست­های قدیمی، قتل­عام بهودی­ها در اروپای شرقی را پیش بینی کرده بودند. موقعی که از یکی از مشهورترین خاخام­های هم­نسل من ( لوباویچ ) پرسیدند که « اگر خدای اسراییل بر جهان حکومت می کند، پس چرا قتل عام یهودی­ها  در اروپا به وقوع پیوست؟ » خاخام پاسخ داد: « در شجره­ی یهودیت یک شاخه­ی پوسیده وجود داشت( منظورش، یهودی­هایی که با غیر یهودی ها ازدواج کرده بودند و یهودی­های رفرمیست ) که می بایست ریشه کن شوند» ! امروز هم هنگام کشته شدن یهودی­ها در عملیات ترور فلسطینی­ها، همان گونه استدلال می کنند. فی المثل خاخام گفته است: « انفجار بمب در رستوران آپروپو از اینرو به وقوع پیوست که این رستوران  در روزهای سابات تعطیل  نبود».

   پس از تاسیس دولت اسراییل، قانون بازگشت یهودی­ها به این کشور تصویب شد. بنا براین قانون، مهاجرین یهودی اتباع کشور اسراییل شدند . انگیزه­ی تصویب این قانون این بود که  در جریان قتل عام یهودیان ، هیچ کشوری حاضر نشد بهودی­ها را بپذیرد و تجات دهد. بنا بر شریعت یهود، یهودی  کسی است که از مادر یهودی زاده شده است و یا  یه  مذهب یهودی گرویده است. سخیف تر از این قانون  نمی شود قانونی وضع کرد. یک زن لهستانی  به نام ترزا که سرآمد زنان بشر دوست بود، تصمیم گرفت  همراه همسر یهودی­اش  به اردوگاه­ مرگ نازی ­ها برود و از او جدا نشود. او و شوهرش از قتل عام جان سالم به در بردند و سرانجام به اسراییل مهاجرت کردند. ترزا، کاتولیک بود و کاتولیک هم باقی ماند . چندی بعد، همسرش درگذشت و سال بعد خود او و جسد ش طبق وصیت­اش در جوار جسد شوهرش به خاک سپرده شد. اما مذهبی­های متعصب مقبره­ی او را شکافتند و جسدش را در گورستان  غیر یهودی ها  دفن کردند. ما  دو باره جسد این زن را کنار همسرش به خاک سپردیم و ینیاد گرایان باردیگر نبش قبر کردند ....  

   اگر معیارهای مرسوم یهودی­های بنیاد گرا معتبر باشد ، از شش میلیون یهودی که در « رایش سوم » قتل عام شدند، کمتر از یک میلیون نفرشان حق داشتند به فلسطین مهاجرت کنند. زیرا طبق قانون مهاجرت، یهودی « اصیل » نبودند. هم چنین قانونی که برطبق آن یهودی کسی است که مادرش یهودی است امروز مشکل ساز شده است .       در روزگاری که زنان یهودی دسته دسته مورد تجاوز قرار می­گرفتند، وضع این جور قوانین منطقی بود. زیرا        درغیر این صورت فرزندان آنها حرام زاده تلقی می شدند . حال من نوه­ی همان پدر بزرگی هستم که در گذشته به فلسطین مهاجرت کرده و با همسر غیر یهودی ازدواج کرده است . بنا براین، من یهودی نیستم . اگرچه من در کشورم به عنوان یگ گروه اقلیت تحت تعقیب و پیگرد تیستم  و  فرزندانم نیز یهودی محسوب نمی شوند،  درمراسم عید پاسا  که دور هم جمع می­شویم و حماسه­ی کهن هاگادا  را که امروز کسی چیزی از آن نمی فهمد باهم می­خوانیم و مانند یهودی­هایی که دو هزار سال پیش مخفیانه آیه­ی« خدایا بر اقوامی که منکر تو هستند بلا نازل کن » را از بر           می خوانیم  و به همسر و فرزندانم که در این سرزمین متولد شده اند می­نگرم ،  لبخند تلخی برلبانم نقش می بندد . اما زن­های مذهبی که مثل  ماشین­های جوجه کشی  ده تا پانزده کودک می­زایند و از مالیاتی که دختران من می پردازند       امرار معاش می­کنند، زنان یهودی «  اصیل » محسوب می­شوند .

   من در جنگ­های استقلال طلیانه برای این دولت جنگیده ام. اما دخترهایم  یهودی نیستند و چرا چنین است. چون مذهبی­ها  بر من غیر مذهبی  چنان فشار می­آورند که روز و روزگارم را سیاه کنند . شاید  خدایی را باید ستایش کنیم که قوم  دیگری را به جای این قوم انتخاب می کرد که هر روز دعا می کند:« تو ما را  بر سایر اقوام  برتری دادی » .

   ما از هم جدا می­شویم ، والسلام . به این دلخوشی که  امکان دارد  باز هم زندگی مشترکی در کنار هم داشته باشیم پایان دهیم و سرانچام اسراییلی خواهیم داشت که در آن هر تخته سنگی  به وسیله مؤمنین متعصب  مقبره­ی مقدس اعلام نشود.

   اصولا  شعار « ما همه یهودی هستیم » که شما بنیادگرایان  پیوسته به خورد ما می­دهید  چه معنایی دارد . در جنگ اول جهانی، پدرم درارتش اتریش علیه پدر یهودی اش که سرباز روس بود جنگید. واینینگر، یهودی ضد صیهونیست، مانند گولداشتاین که سی نفر مسلمان را در مسحد با مسلسل کشت هر دو یهودی بودند. فرانتس کافکا، گوستاو مالر و جیگال امیر، که رابین را به قتل رسانید یهودی بودند. اسراییل نباید صحنه­ی انتقام­گیری تبعید دوهزارساله شود.

   مذهبی­ها در اسراییل  قبرستان­های متروک را محترم می­شمارند. آنچه که کاملا  در تضاد با اصول یهودیت است. زیرا نجلیل قبرستان در آیین یهودیت وجود ندارد. امروز مذهبی­های متعصب نه تنها قبرستان­هایی را که مسلمان­ها برچیده اند پیدا می­کنند بلکه پیوسته قبرهای جدیدی کشف می­کنند. سال گذشته ارتش مجبورشد از یک مشت طلبه­ی متعصب تورات که گویا مقبره­ی یوسف را در شهر عرب نشین نابلوس کشف کرده و در آنجا اردوگاهی برپا کرده بودند دفاع کند و چند کشته برجای ماند ؛ در حالی که غیر ممکن است یوسف دراین دیار مدفون شده باشد. در آن مقاله نوشتم شما  تخته­سنگ­ها و خون مقدس یهودی را ستایش می­کنید که خود نوعی بت پرستی نوین و مسخ یهودیت راستین است که زندگی انسان را حرمت می­دارد. برای ما،  دریا و سواحل دریا ، دانش و علوم و فنون باقی   می ماند و سرانجام می توانیم  رؤیای سال ۱۹۴۷ را تحقق بخشیم:  تشکیل دولتی یهودی در سرزمین فلسطین .

   و سرانجام باید به این نکته اشاره کنم. اینان ازدواج با غیر یهودی را لعن و نفرین می کنند. موسی زن سیاه پوستی را به همسری برگزید . و در بین زنان حرمسرای داود، از یک زن غیر یهودی­اش که وادار نشده بود به مذهب یهود بگراید  دختری متولد شد که مادر خاندان داود است .

   خاخام­های عاقل ما در جریان قتل عام­ها کشته شدند و یا به آمریکا مهاجرت کردند. ما  خاخام­هایی داریم که از مراحل تاریخی درس اخلاقی نیاموخته اند.  اینان از کتاب مقدس فقط آن چیزی را برداشت می­کنند که مطلوب آنهاست . مثلا برادری را که مرتکب گناهی شده باید کشت. اما  اینان فراموش می­کنند هنگامی که یهودیان از غرق­شدن  مصری­ها  شادی  می­کردند ، خداوند برافروخت و گفت : « مخلوقین من غرق می­شوند و شما شادی می­کنید!»

  اینک موقع آن فرارسیده است که حقایق گفته شود. در یک سو جامعه ای قراردارد که اگر بخواهد به زندگی      ادامه دهد  بایستی راه ترقی و مدارا در پیش گیرد و در سوی دیگر جماعتی است که در قرون وسطا به سرمی برد.      به این سئوال که اگر همه­ی شما  طلبه­ی تورات باشید و از خدمت نظام وظیفه سر باز زنید چه کسی از شما و از این سرزمین دفاع خواهد کرد، پاسخ می دهند: « خداوند محافظت خواهد کرد.» . خداوندا ، ما را از شر این خداشناس­ها مخافظت کن.

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* برگرفته از هفته نامه­ی DIE ZEIT, Nr. 34, 1997    ترجمه­ی محمد ربوبی