نوشتار

یان شرشتاد*

 

                                           استعاره ای برای عصرما

                                            

                                          تکنولوژی ژن، تکنولوژی اطلاعات  و ادبیــات

 

   تکنولوژی هر عصر غالبا  مشخصات نوعی امپراتوری دارد. این امپراتوری نامریی است، ولی تاثیر و حتی گاه سلط­­ه­ی آن  بر زندگی ما ـ بی آنکه متوجه شویم ـ قطعی است. ما نویستدگان که به سنت های بشردوستانه وفا داریم و تاآن­جا که ممکن است از عرصه های علمی می­گریزیم باید بپذیریم که تکنولوژی، بالقوه، از قدرت بسیار زیادی برخورداراست .

   پذیرش این امر کافی نیست.هنگامی که جنبه های مشکوک و قابل تامل تکنولوژی آشکار می شود، نویسنده باید شهامت داشته باشد  و با تکیه  بر مبانی  بشر دوستانه  انتقاد  و اعتراض کند. و هنگامی که  نویسنده­ای اعتراض  می کند، اعتراض­اش همواره  شکل  کاملا  مشخصی دارد: داستان دیگری نوشتن ، به اصطلاح  ضد داستان نوشتن .

   علم و دانش، ما را در اساسی ترین مبانی تحت تاثیر قرار می­دهد، زیرا طرز تفکر ما را تعیین می­کند. هنگامی که دانشمندی چون کپرنیک ایدۀ علمی جدیدی ارائه می­دهد، به مرور زمان انقلاب کپرنیکی در فرهنگ رخ می­دهد . و هنگامی­که طرز تفکر دگرگون می شود، زبـان و شیوۀ نگارش نیز دگرگون می­شود. مُدل های علمی قرن نوزدهم و بیستم  مهم­ترین استراتژی­های ادبی را تحت تاثیر قراردادند. علم و دانش جدید به شکل تکنیک مشخصی تجلی می یابد و تگنیک با رسوخ  درعرصه­های ادبی، نه تنها محتوا بلکه فرم ادبیات را دگرگون می­کند. مشاهده­ی این امر که چگونه راه آهن، الکتریسته، تلفن، هواپیما، عکس برداری با اشعۀ ایکس و فیلم های صامت بر پیشروان ادبیات مدرن، هم­چون مارسل پروست، جیمز جویس و جان دوس پاسوس تاثیر نهاده­اند دشوار نیست. مدل­های علمی، کاتالیزاتورهای اندیشه های ادبی می شوند . یک نمونه : لاورنس دورل،  دراثرش با عنوان Alexandria Quartett  در دهه­ی پنجاه  قرن بیستم  کوشید تئوری نسبیت را در چهار جلد بنویسد: سه جلد در مورد فضا و مکان و یک جلد در مورد  زمان .

   درآستانه­ی هزاره­ی جدید، مایلم دو تکنولوژی را مطرح کنم که در آینده اهمیت بسیار زیادی کسب خواهند کرد .   هر دو به شکل جنینی قبلا  وجود داشته اند، ولی در دهه­ی هفتاد  چنان شتابان تکامل یافته اند که هیچ کس انتظارش را نداشت. منظورم تکنولوژی میکروبیولوژی و تکنولوژی دیژیتال است . و من با بی­صبری مترصدم که دریابم چه طرز تفکری و یا دقیق­تر بکویم  کدام جهان بینی و چه تصویری از انسان دراین دو تکنولوژی نهفته است . چه جیزهایی نویسنده را شیفته­ی خود می کنند و چه چیزهایی قابل تامل توانند بود؟

   قاعدتاّ، بین تکنولوژی مسلط بر یک عصر واستعاره­ی اساسی آن عصر رابطه­ای وجود دارد. منظورم از استعاره­ی اساسی، آن استعاره است که دقایق برجسته­ی یک عصر فرهنگی را در خود متمرکز دارد. درعهد عتیق،"بافت"چنین استعاره ای بود. بی سبب نیست که واژه­ی لاتینی Text از فعل" تنیدن و بافتن"مشتق می­شود. درآغاز عصر مدرن ، "شهر" چنین استعاره ای شد. امروز  دراثر تکنولوژی دیژیتال می­توان گفت استعارۀ عمده شبکه  ( Netz )است . شاید  واژ­ه­ی  شبکه  در قرن بیست و یکم همان نقش مهمی را ایفا کند که  واژه­ی اتم در قرن بیستم داشت .   

   در رابطه با این دو تکنولوژی که نام بردم، می توان از شبکۀ  کروموزوم ها و شبکۀ اطلاعات سخن گفت. این دوشبکه، ابزاری هستند  برای کشف شناخت تازه­ای از انسان و جهان. اما اگر از منظر دیگری بنگریم، همین شبکه­ها  ممکن است مانند پرده ای و یا عینکی جلوی چشم ما را قرارگیرند و ـ موقعی که درجستجوی شناخت نوینی هستیم ـ تعیین کنند چه و چگونه باید ببینیم .

   تکنولوژی دیژیتال، Bit 0 وBit 1 را به شکل شبکه­ای جهان­شمول به هم می تند و فضایی مجازی به وجود  می­آورد که دراصطلاح Cyberspace نامیده می­شود. تکنولوژی ژن، از جُفت جُفتِ مولکول­های اساسی بیوشیمیایی  یک شبکۀ بیولوژی می­تَنَد که همان واحدِ اساسی وراثت است . از این دو تکنولوژی، یکی می خواهد جهان نوینی بیافریند و دیگری انسان نوینی .

    این روند، با ساحتِ ادبیات همعنان است، زیرا تخیل نیز دست اندرکارِ تنیدن شبکه­ای است ­ به کمک واژه ها . یعنی تنیدن  داستان­هایی که  تفاهم انسان و جهان را فراچنگ آورند. به عقیده­ی من،  شبکۀ تکنولوژی ژن بسیار تنگ میدان و شبکۀ تکنولوژی اطلاعات بسیار فراخ است. ادبیـات، نویسنده، با حذفِ جنبه­های اغراق آمیز این دو تکنولوژی می تواند  شبکه­ای متناسب  و متعادل  به وجود آورد.  شبکه ای که  دستِ کم  قابل اطمینان است .

 

تکنولوژی ژن

  منظور من از تکنولوژی ژن، آن تکنیکی است که به ما امکان می­دهد  ژن را از ارگانیسم­های مختلف جداکنیم، درآن دست ببریم وآنها را تکثیر و تلفیق کنیم. یکی از بلند پروازترین برنامه­های عصرما پروژه­ی Projeect Human Genome  است .هدف این پروژه، آن سه میلیارد واحد حیاتی است که  ظاهراّ مولکول­های اساسی (DNAَ) انسان و یا ژن­ها را تشکیل می دهند. به زبانی دیگر، هدفِ این برنامه کشفِ خشت های اولیه و تعیین سلسله مراتب و ترتیب و توالی این خشت­ها ( گنوم­ها) در ساختار وراثتِ انسان است . گفته می شود  درظرفِ همین چند سال آینده 000 100 0ـ  80 ژن  مجزا و شناسایی خواهند شد.

  درحالی که مهندسین ژن، اصطلاحاتی چون"حروف"،"واژه"و"گرامر"را با گشاده دستی به کار می برند، این موضوع عرصه­ی بسیار جذابی  برای نویسنده است. ظاهرا، مجموعۀ ژنتیک مانند زبان نوشتاری است که فقط  از چهار حرف تشکیل می شود:ACGT . سپس بااین الفبایDNA  ، کلماتی از سه حرف ساخته می­شود ( سه حرفی که کلید رمزنگاری است ) و سرانجام اگر واژه­ها درست هجی شوند، به کمک یک میلیارد حرف، داستان انسان نوشته خواهد شد.

  جستجوی ترتیب و توالی درست و صحیح، کنجکاوی مرا بر می­انگیزد. این جستجو مرا به یاد مشکلانی که در حین نوشتن با آنها رو به رو می­شوم می­اندازد . درحالی که بیولوژی با ژن­ها عمل می کند، من به عنوان نویسنده  با داستان­های کوتاه عمل می کنم . من  به نحوی در جستجوی داستان­هایی هستم که حاوی دستگاۀ وراثت انسان است و به هیج­وجه چگونگی ترتیب وردیف کردن این داستان­ها برایم یک­سان نیست. درحالی که یک سری ازآن­ها را خواننده سرهم بندی­کردن بی معنا می­یابد، ممکن است  سری دیگری را واقعه­ای عمیقا تکان­دهنده دریابد؛ آنچه که یونانی ها  تزکیه  و یا پاکسازی نفس ( Kataharsis) نامیده اند.

   از سوی دیگر، من بی اندازه نگرانم. تکنولوژی ژن نیز، مانند هر علم و دانش دیکری، داستانی از انسان تعریف می کند، اما این داستان بس محدود است. مبنای این تکنولوژی بر تلخیص یا فروکاست( (Reduktion استواراست. اعتقاد بر این است که می­شود انسان را به واحدهای بسیار کوچک تجزیه کرد. آرزوی ورود به دستکاری ژن­ها، حاوی این نکته است که ما انسان­ها چیزی جز ماشین­های ارگانیکی نیستیم و با این تکنولوژی جدید می­شود تعمیرش کرد. گویی نسخه­ای برای انسان در دست است. وهرگاه پیش­تر رویم، به اصطلاحی برخورد می­کنیم همچون              " بهداشت نژادی"و آینده ای محتمل که می­توان کودکانی با ژن­هایی که آن­طور دلمان می­خواهد آفرید. خلاصه کنیم: رؤیای آفریدن انسان کامل. واین رؤیا، رؤیایی­است که درسالیان گذشته درباره­اش چه چیزهایی که نشنیده ایم . رؤیایی که  کابوس میلیون­ها انسان شده است .

   تکنولوژی ژن، اینک مدعی است که علل ژنتیکِ حدود چهارهزار بیماری کشف شده است. اما تاکنون حتا یک انسان بیمار برمبنای این علم درمان نشده است. این امر نشان می­دهد  پاسخ دادن به این مسایل  بغرنج تراز آنند که در ابتدای امر تصور می­شد؛ یعنی فعل و انفعالات ظریف­تر از آن هستند  که بشود آن­ها را برنامه ریزی کرد. ژن­ها  به تنهایی و مجزا از یکدیگر عمل نمی­کنند. ژن­ها  نیز  در چهارچوب مجموعه­ی ارگانیسم باید درنظرگرفته شوند که این نیز محیط اجتماعی و زیستی را در بر می­گیرد. بیش از نود وهشت درصد ژن­های انسان  در میمون( شمپانزه) نیز وجود دارند. به دیگر سخن: ما  با مجزا کردن ژن­ها از یگدیگر به این سئوال که چه چیزی انسان را می سازد  پاسخی نخواهیم یافت و دوباره از خود می­پرسیم که انسان چیست ؟

   تکنولوژی ژن نه تنها داستان تلخیص شده­ای را تعریف می کند بلکه جبر و قطعیت را نیز برآن می افزاید. ژنتیک برمبنای این تفکر استوار است که هر ارگانیسم عبارت است از محتوای ژنتیک آن، یعنی مجموعه ای از ژن­ها. اگر ما معتقدیم ژن­ها  سرنوشت انسان را تعیین می کنند، دراین صورت معتقدیم که می­توانیم با دستکاری در ژن­ها، سرنوشت خود را نیز دستکاری کنیم. این امر نشان می­دهد که از علم و دانش تا دین و مذهب فاصلۀ دوری نیست. در پسِ پژوهش­های وراثت، آرزوهای کیمیاگری در مورد زندگی ابدی کمین کرده است .

 ادبیـات با شبکۀ دیگری عمل می­کند، شبکه­ای که تار و پود  فراخ­تری دارد. هنگامی که  نویسنده دسته­ای از کلمات و یا چند داستان را به ترتیب خاصی عرضه می­کند، او نیز مایل است که کارش کلیدِ اساسی­ترین مشکلاتِ بشریت باشد. ولی  درحالی که ژنتیک داستانی تعریف می­کند که انسان را تلخیص و ساده می­کند، نویسنده  داستانی از بغرنجی و دهلیزهای تو درتو و غیر قابل نفوذ انسان ارائه می­دهد. انسان، نه از موقعیتِ اجتماعیِ تنها  به وجود     می آید و نه از مصالح  ژنتیک­اش. داستان­های خوب، نشان می­دهند  که انسان اساساّ عرصه­ی مرموز و ناشناخته­ای است ؛ نشان می­دهند که انسان هنوز امکانات غیر قابل تصوری دارد. و دراین نگرش، شناخت توانایی­های انسان نهفته است که هیچ معلوم و مشخص نیست. شاید شکنندگی و ضعف­های ما  ماهیتِ وجودی و حتا محتملا نشانه­ی اصالتِ ماست .

  نویسنده، هم­چنین با واژه­ها، با داستان­ها،  نشان می­دهد که می­توان ازاین طریق با فاتالیسم(تقدیرگرایی) بیولوژیک مقابله کرد ـ  ازجمله به کمک اراده، به کمک تخیل، به کمک امیدواری وایمان. نمی­توان پیش بینی کرد که انسان، هرقدر هم ژن­هایش را تجزیه و تحلیل کنیم، چه خواهد کرد. یک متن ادبی موفق که درآن واژه ها مانند ارگانیسم عمل می کنند و کلیتی از امور و اتفاقاتِ پیوسته و مرتبط به هم را به حرکت درمی آورند، نشان می دهد که انسان  در ماهیتِ خود  غیرقابل پیش بینی است .

  ژنتیک می گوید انسان  ماشینی­است بیولوژیکی و فقط همین. دراین مورد که چه چیز ما را انسان می­سازد  حرفی برای گفتن ندارد. صلاحیت و امکانات ادبیات داستانی درهمین­جا­ست. تکنولوژی، دست اندرکارِ آن­است که انسان را تکه پاره کرده، بند از بندش جدا کند. نویسنده  باید آنها را به­هم وصل کند. اسطوره های کهن از قهرمان هایی تعریف می کنند که کشته شده اند، تکه پاره شده­اند و هر تکه­ بدنشان به گوشه­ای پرتاب شده است. دراین اسطوره­ها، اغلب زن است که به راه می­افتد، قطعات را جستجو می کند وآنها را دو باره به­هم وصل می­کند و زندگی تازه­ای به آن      می بخشد. مهندسین ژنتیک می­خواهند با سلول ها هنرنمایی کنند  ولی اینان قادر نیستند حیات نوینی بیافرینند. آفرینش، مشغله و کــارِادبیـــات است .

 

تکنولوژی اطلاعات

 اساس صنعت دیژیتال نیز مانند میکروبیولوژی براین مبنا قرار دارد که در اجزای کوچک(Bits) دستکاری کنیم .علیرغم تکامل کامپیوتر، پرنسیپ Hypertext ونخستین گروۀ BBS( Bulletin Board Systeme)      هیچ کس ـ حتا ده سال پیش ـ نمی­توانست آنچه را که امروز اینترنت می­نامیم پیش بینی­کند: این که میلیون­ها کامپیوتر در یک شبکۀ جهانی به هم متصل شوند. در نروژ 1/6 میلیون نفر که سن شان بیش از ده سال است به اینترنت ، یعنی به بخش عمده­ی آن www (The world wide web) دسترسی دارند.

 من به عنوان نویسنده، درآن چه که «  جامعۀ اطلاعاتی » نامیده می­شود، عناصر بسیار مثبتی می­بینم . درعصرما که توده های وسیعی باهم ارتباط  دارند، واژه، کالایی شده است که با سابق تفاوت دارد. واژه­ها  تقریباََ مانند مواد خام هستند: مثل آهن، چوب، سنگ و .... اینک اعتبار و اهمیت نویسنده به مراتب بیش از گذشته شده است. بمباران روزانه با اطلاعات،  با خرده دانستنی­ها، به من این امکان را می­دهد  متن­هایی بنویسم که وسعت وتراکم اجزاء  در آن­ها  بیش از گذشته است ـ نه فقط  به خاصر خودِ  فاکت­ها، بلکه به عنوان ابزار موثر ادبی. ازآنجا که اطلاعات  عامل مهم تولیدِ ارزش  در جامعه شده است، برای کتاب می­توان  آینده­ی درخشانی را تامین شده دانست. افکار، ایده­ها و داستان­هایی که در کتاب­های ادبی می­توان جای داد، ناگهان  به معنای واقعی کلمه ، ارزش طلا  به خود می­گیرند.

یکی دیگر از جلوه­های پربارِ شبکه  درسیستم Hypertext  آن است که میدان وسیعی است که همه­ی متن ها را به یکدیگر متصل و مربوط می­سازد. هر متن  در سطوح مختلف و به ترتیب­های گوناگون با دیگر متون ارتباط دارد. شبکه به ما امکان می­دهد که متن­ها را  قطعه قطعه کنیم و با  فطعاتِ کاملا مختلف، متن تازه ای بسازیم. حتا تداعی های پراکنده، بسیار ظریف و بی پایان مارسل پروست، در مقایسه با امکاناتی که شبکه در اختیار ما می­گذارد، جلوه­ی چندانی ندارند. شبکه به ما نشان می­دهد که رابطه­ی اشیاء با یک دیگر گاه مهم­تر از خود اشیاء است .این امکانات به نویسنده می­آموزاند که متن تازه ای بیافریند.

در داستانی که تکنولوژی IT تعریف می­کند، گویا انسان موجودی­است که نیاز فراوانی به اطلاعات دارد. بیش  ازهمه چیز، حیوانی است که دایماّ در جستجوی دانستنی­هاست . موجودی­است که نیاز بی پایانی به مراوده­ها و اطلاعات دارد. ایرادِ من به این تکنولوژی عدم توجۀ آن به مقولۀ نسبیت است .این تکنولوژی ما را در اطلاعات غرق می­کند، بی این­که  تناسب و تمایزی درکار باشد. درwww  همه­چیز  یک دست و در کنار یکدیگر قراردارند. ساختار این تکنولوژی ـ که مانند همه­ی ساختارهای نظامی­گری خود را خدشه ناپذیر می­پندارد ـ این عیب را دارد که در آن  مقام و موضعی مرکزی وجود ندارد. همه­ی اطلاعات مهم  ولی یکسان­اند. مطالب پیش پا افتاده و اطلاعات اساسی  در کنارهم  قراردارند. گاهی  آدم چنین تصور می­کند که در درون حصاری مملو از مطالب پیش پا افتاده زندانی شده است. غیرممکن به نظر می رسد بین راست و دروغ، بین رویدادهای مهم و شایعات تمایزی قایل شد. مثل« The truth is out there » در سریال تلویزیونی X-files .اما موقعی که تو به درستی نمی­دانی آیا        در« اتوبان آینده» هستی  یا  در درون سیتم فاضلابِ  مملو از شایعات و دروغ پراکنی­ها  گیرکرده ای، یافتن حقیقت بسیار دشوار است. ما  در عصری به سر می­بریم  که  وفور دانستنی­ها  شکل تازه­ای از نادانی شده است .

شبکه ای که ما با آن رو به رو هستیم، تار و پودِ گل و گشادی دارد. این شبکه، همه چیز را در خود فرا می­گیرد و درعین حال هیچ چیز را حفظ نمی کند. تحمل پلورالیسم هم حد و حصری دارد: چه چیز گُه است و چه چیز طلاست ؟ اگر دنیایی که ژنتیک بازتاب می­دهد با دیکتانوری جبر و قطعیت( Determinisme) قابل مقایسه باشد، در این صورت، تکنولوژی اطلاعات جهانی آنارشیستی است که به هیچ چیز پای­بند نیست. من وارد شبکه می­شوم تا یک تصویر خیالی را جستجو کنم ـ مثلا Darth Vader  از سری « جنگ ستارگان » را می­جویم و 28090 تصویر    می یابم . من  نویسندۀ چینی Lu Xun را جستجو می­کنم و 1046 نام مشابه می یابم !

من به عنوان نویسنده­ی ادبیات داستانی می توانم، در تقابل با چنین جهانی، یک شبکه­ی مستقل از داستان­ها طراحی کنم. من این کار را با برقراری سیستم سلسله مراتب(هیرارشی) انجام می­دهم. چون فضای کتاب محدوداست، به طور مستقیم یا غیر مستقیم می­گویم که چه چیزهای مشخصی  بر سایر چیزها  تقدم دارند.

 انسانِ امروز با  کلاف سردرگمی  درکلنجاراست، هم ازنظر اخلاقی و هم از نظر وجودی. مشکل اساسی اینجاست که نمی­شود  هم­زمان  هم  در سطح  پیشروی کرد و هم  در عمق وارد شد. نمی­شود از همه چیز، از همه­ی دانستنی­ها و از همه­ی سرگذشت­ها  مطلع شد. ونمی­شود در همه­ی دانش­ها موشکافی کرد و تبحریافت. صرف­نظراز تامین نیازمندی­های اولیه، وظیفه­ی ما این است که انتخاب کنیم خواهان چه چیزهایی هستیم و در آن چیز به موشکافی بپردازیم.

برای انسان  در گذر به هزاره­ی جدید، دورانداختن  دشوارتر از جمع آوری است. من به عنوان نویسنده چنین      می­کنم: من  برای خوانندگانم خیلی چیزها را به دور می­ریزم. نشان می­دهم چه چیزی آشغال است و چه چیزی با ارزش و قابل نگهداری است. در حالی که  اینترنت عملاُ  شبکه­ی مغشوشی است و خودسرانه  تصاویرِ گمراه کننده­ای سرهم­بندی می­کند،  نویسنده  از  رشته ها  و از موضوعات بس متنوع  تصویر کاملا مشخصی ارائه  می­دهد.

 کتاب،  رمان، نیز مانندِ « جست و جوگر» در شبکۀ اینترنت است: Yahoo,vista Alta و..  مکانی است که انسان وارد آن می­شود تا در باره­ی اطلاعات اطلاعاتی به­دست آورد. اما رُمان، بر خلاف جستجوگر اتومانیک، با سیستمی از سلسله مراتب(هیرارشی) عمل می­کند. مؤلف، ارزش گذاری کرده و در مورد ارزش­ها  موضع­ می­گیرد . در کتاب،  خواننده با مجموعه­ای از اطلاعات  که به دقت انتخاب شده اند رو به رواست، با جهانی که بین سطرها آشکار        می شود.

 من معتقدم این استراتژی  درست است، زیرا  در آینده آنچه عطش ما را سیراب خواهد کرد  قطعاُ اطلاعات نخواهد بود، بلکه مو شکافی و دقت در مطالب است. ونویسنده، با خلق داستانی که کیفیتِ نادرِ اخلاقی و زیباشناسانه داشته باشد می تواند  دقتِ خواننده را جلب کند و اشتیاق­ها را برانگیزد.

 قدرت کتاب  در این است  که مکانی یا زمینه­ای باشد تا مؤلف بتواند اطلاعات را تفسیرکند و میان آنها چنان رابطه­ای برقرارکند که به دانش  بدل شود و در بهترین حالت به شناخت بیانجامد. ادبیات داستانی به منظور اطلاع از فاکت ها خوانده نمی­شود، بلکه برای درک معنا  خوانده می­شود. کتاب، عرضه کننده­ی معنا است، عرضه کننده­ی مراوده­ها است . به زبان ساده،   کتــاب تعبیرِعالم هستی­است. ادبیات داستانی ـ به شکل کتاب به مفهوم اصلی­اش­ـ   یک نرم افزاراست و یا رادیکال تر گفته شود: عالی­ترین نرم ­افزارِ عصرما ست.

 من به عنوان رمان­نویس، معتقدم داستان، شبکه­ای از داستان­ها،  شناختی از انسان به دست می دهد که به شیوه­ی دیگری نمی­توان به آن دست یافت. من، در مقابله با شبکه­ی ساخته شده از  ژن­ها  به وسیله­ی میکروبیولوژی و شبکه­ی مصنوعی اطلاعات به وسیلۀ تکنولوژی کامپیوترـ که یکی تنگ و دیگری فراخ است ـ شبکه­ی خودم را از داستان­هایی که معمای انسان را معتبر و محفوظ  می­دارد، ارائه می­دهم و ادعا می­کنم که  برخی دانستنی­ها مهم تر از دیگر دانستنی­ها هستند.

میکروبیولوژی، در ما  خیالِ خامِ انسان نوِی مصنوعی و برنامه­ریزی شده را پدید آورده است.ارتباطاتِ کامپیوتری، جهانی تصنعی با بافتی از تخیلاتِ غیر واقعی پدید آورده است که امروز بسیاری آن را با جهان واقعی عوضی         می­گیرند. موقعی که  واقعیت  غیر واقعی  می­شود، متناقضا ، وظیفه­ی غیر واقعیت ـ تخیــل ـ این می­شود که انسان را به خود آورد و به جهان  بازگرداند.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 : Jan Kjaerstadt  نویسنده و منتقد نروژی . متن سخنرانی در دانشگاه پکن.

برگرفته از مجله­ی Schreibheft,Nr.56,2001  

ترجمه­ی  محمد ربوبی  ،  بازنگری غلام حسین نظری