نوشتار

ولف دیتریش شنوره

 

                                                  تئـوری داستان کوتـاه

(۱)

   داستان کوتاه چیست؟ به هیج وجه آن نیست که نویسندگان آلمانی، به کمک دبیران بخش­های ادبی مجلات و روزنامه­ها  برسرآن آورده اند. چه، شاخص« داستان کوتاه» فرسوده و کهنه شده است ودیگر در نزدِ ما طنین ادبی ندارد. اینک، داستان کوتاه در بهترین حالت، داستانی است که خوانندۀ روزنامه­ها و مجلات را لحظاتی چند سرگرم می­کند. قواعد واصول واقعی اش فراموش شده، امکاناتش بی استفاده مانده و ارزش­اش زیر آوار سنگین نقالی­ها و بنجل­های بخش­های ادبی مجلات  و پا ورقی  روزنامه­ها  پیش پا افتاده شده است .

پس داستان کوتاه چیست؟ تفاوتش با لطیفه، فشردگی و تراکم لطیفه است. فرقش با یاداشت­های روزانه این است که یاداشت­ها، غربالی است با شبکه­های گشاد که هم چیز به سادگی از مجاری شبکه­اش می­گذرند و چیزی برجای      نمی­ماند. تفاوتش با حکایت دراین است که حکایت اسطوره­ای است و نتیجۀ اخلاقی می­گیرد. داستان کوتاه، اگر کلی گفته شود، بُرِِّش یا  تکه ای از زندگی است. ابتدا و انتهایش فرقی ندارد. آنچه را می­خواهد بگوید ، درهرسطر بیان  می­کند. وحدتِ زمان را ترجیح می­دهد. زبانش ساده است ولی هرگز پیش پا افتاده نیست. توانایی و امتیازش حذف و کنار گذاشتن است و چَم و مهارتش  فروتنی است (کم اهمیت جلوه دادن ).

 

(۲)

   همین  چند مشخصۀ اصلی و ابتدایی،  نشان می­دهند که  داستان کوتاه ممکن نیست شکل هنری آلمانی بوده باشد. ازاین رو، داستان کوتاه هنگامی مقام شایستۀ خود را باز می­یابد  که به عنوان فرآوردۀ زادگاۀ اصلی­اش بررسی شودـ  یعنی short story آمریکایی؛ و فرقی نمی کند که ریشه­هایش را در آثار گروتسک  مارک تواین که وقایع  نامربوط  را به هم مرتبط می کند، یا در آثار شبانه و تیره و تار ادگار آلن پو و یا در پژواکِ برخوردهای پی در پی آثار  اُ هنری  جستجو کرد.

   داستان کوتاه، به دست بزرگترین نویسندگانش به حساس­ترین زلزله سنج مناسباتِ اجتماعی، سیاسی وعمومی بشریت فرا روییده است. آری، فراتر از آن، به دادستـــان مبدل شده است، به مدافع حُرمت ومنزلتِ انسان و حتی به اسلحه ـ  بی آن­که از کیفیتِ ادبی­اش کاسته شود. داستان­های کوتاه، موفق­ترین آثار ادبی وتکان دهنده­ترین و تسلیم ناپذیرترین  مدافعین فردیتِ انسان  در برابر اجتماع اند.

 

(۳)

   و ارزش واقعی داستان کوتاه دراین­ها ست: درپیام انسانی، درجانبداری از مطرودین و سرکوب شوندگان و در انتقادِ سرسختانه وبی­گذشتِ اجتماعی. داستان کوتاه، تقریبا همیشه متعهد است. هرگز در خلاء معلق نمی­ماند. پیوسته مناسباتِ کنونی را مدِ نظر دارد. کمبودها وکاستی­ها را نشان می­دهد. حمله ور می­شود. احساس همدردی و دلسوزی را برمی­انگیزد و انسان  را تکان می­دهد. مرکز ثقل آن انسان است، نه انسانی که چنین و چنان تواند بود. بلکه همان      ­جور که هست: انسانی که جان  می­کند، تحت پیگرد است، سراپا خطا کاراست، مبتلا و نفرین شده است.

    در داستان های کوتاه، انسان معمولی همانند انسان به حاشیۀ رانده شده مورد توجه است، اما انسان­های به حاشیه رانده شده قلب وانسان­های معمولی خِرَد نویسندۀ داستان کوتاه را تشکیل می­دهند. تصادفی نیست که قهرمان­های داستان­های کوتاه، اغلب کودکان و نوجوانان، پریشان­فکران، مشت زنان ناقص العضو، ابلهان، خانه به دوشان، زوج هایی که روان­شان فرسوده شده است و«قهرمان­های» جنگ­هایی است  که از زخم­های درونی کشنده رنج می برند. انسان، لاف­زن، گزافه گو، زبون، حقیر و عاجز است. او را رویین تن نشان دادن به معنی آن است که تصویری کاذب از او ارائه داد. اما مطمئن ترین معیار برای داوری یک داستان کوتاه حقیقتِ آن است .

 

(۴)

   حال، داستان کوتاه، کدام ابزارادبی را به کارمی­گیرد؟ پیش از همه، زبانی مطلقا غیرشامخ که با زبان روزمره و متداول هم­نشین است و با خونسردی و تاکید مطلق برعینیت توصیف می­شود.« بیان شاعرانه» که این چنین در آلمان مورد عنایت است، خوشایندش نیست. تمام توجه معطوف به روندِ دقیق و مهیج ماجراست. نویسنده درسطح داستانش باقی می­ماند . آن­چه که قهرمان داستان  می­اندیشد وآن­چه که انجـــــام می دهـــــد برایش اهمیتی ندارد. اما به  اندازۀ کافی نکاتِ عمیقی وجود دارند که بین سطرها جار می­زنند. داستان کوتاۀ خوب، علیرغم نگارش ظاهرا رئالیستی،  زیرزمینی است با دهلیزهای تو در تو که خوانندۀ ساده به زحمت می تواند از آن سردرآورد. درگفت و گوها نیز مبالغه نمی شود.  گفت و گوها  چنان ظریف اند که گویی یک صدا و یک نواخت است، ولی وقتی خوب به آن­ها گوش فراداده شود هم­آوایی فوق العاده حساسی به گوش می رسد  که حتی  بازتاب طنین واژه­های به ظاهر روزمرۀ آن کیفیت خاصی دارند. برای نویسندۀ داستان کوتاه، ایما و اشاره مهمتر از تشریح و توضیح است. و پرهیز از پرگویی بیش از تاکید اهمیت دارد. از سوی دیگر، نویسنده، شرح جزییات وقایع ظاهرا روزمره را دوست دارد. او این توصیف را همراه با  روند  واقعه به کار می­گیرد و نیز به عنوان ماسکی به کار می برد  تا  در پس آن، سمپاتی خود را نسبت به قهرمانش پنهان کند. او در سراسر داستان این امر را  دنبال می­کند. ذکر دو واقعه مترادف با یکدیگر نکوهیده است. یعنی، شخصیت­های فرعی داستان در رابطه با شخصیت اصلی و از دیدگاۀ اوعمل می­کنند. همواره شخصیت اصلی مورد نظر نویسنده است.

 

(۵)

   از آن چه گفته شد ، آشکار می­شود که نام « داستان کوتاه» نه تنها یک نامگذاری ناگزیر ادبی است بلکه شکوفایی آن به زمینۀ رشد کاملا  معین و مقدمات و شرایط کاملا مشخصی نیازمند است.این مقدمات وشرایط به طورعمده منشاء اجتماعی دارند. بایستی ناهنجاری­های اجتماعی یا سیاسی موجود باشند که ارزش حمله به آنها را داشته باشد ونویسندۀ داستان کوتاه بتواند برآنها بتازد. در دیاری که زندگی منظم و مرفه است نوشتن داستان کوتاه غیر ممکن است؛ یا به دیگر سخن، داستان کوتاه  به کالای سرم کننده تنزل می یابد .

مقدمۀ دیگر آن است که داستان کوتاه به فضا نیازمند است ـ هم  فضای جغرافیایی و هم  فضای فکری. فضای تنگ خفه اش می کند. باید شهرهای بزرگ که در آن اقوام گونه گون با زبان های مختلف و نظرات سیاسی متنوع در آن جا به سرمی برند وجود داشته باشد. باید خیر و صلاح  فرد یا  خیر و صلاح عموم  در تقابل با یگدیگر قرار گیرند.

 

(۶)

   اما داستان کوتاه، تیپِ کاملا معینی نویسنده نیز می­طلبد. نویسندۀ داستان کوتاه به حسابِ پول نقد نمی­نویسد. او در اثر تنگی قافیه و یا  اصولا محدودیتِ خیال پردازی به نوشتن روی نمی­آورد. او می نویسد چون چیزی خوشایندش نیست، چون برآشفته شده و تکان خورده است. احساس هم­دردی و دل­سوزی می­کند. اوهمیشه اخلاق­گراست ـ حتی هنگامی که ظاهرا با خشونت می­نویسد. او هرگز حاضر به سازش نیست ، ولی پیوسته با واقعیت هم­نشین است .    بلند پروازی آن چنانی ادبی در سر ندارد: وجدانش او را به نوشتن  وا می­دارد. با این وجود، پیوسته تلاش می­کند شکل داستان کوتاه را بیش از پیش شکوفان و ظریف تر کند و آن را از تبعیض دیگر انواع حجیم ادبی نسبت به خود محافظت کند.

   همۀ این ها، بدون علاقمندان جدی به ادبیات کارساز نیست. و این امر بدون ارگان های ضرور انتشاراتی ـ البته که غیرممکن است: مجلات، فصلنامه ها و گاهنامه­های ادبی که خود را موظف می­دانند داستان­های کوتاه شایسته را تشویق کنند. ازبنگاه های انتشاراتی جسور و پرتیراژی که مجموعه­های داستان­های کوتاه را نیز منتشر می­کنند بگذریم .

 

(۷)

   در آمریکا، زادگاۀ داستان کوتاه، زمینه، مقدمات و شرایطی که بر شمردیم به ایدآل وجهی آماده بودند. بسیاری از نویسندگان معاصر آمریکایی با داستان­های کوتاهی که نوشتند  مشهورشدند. درآلمان وضع به گونۀ دیگری است. چرا؟  چون نویسندۀ آلمانی مایل است ـ اگر اصولا به این شکل کوتاۀ ادبی بپردازد ـ نقالی کند. او تعمیق را دوست دارد که حاصل پیچیدگی واقعه­ای حتی الامکان قوی و سرنوشت ساز باشد، زیرا برای توصیف آن ارزش پیامبرانه و شاعرانه قایل است . او می خواهد تعبیر کند . او دوست دارد حقیقت را ابتدا پنهان کند تا بتواند بعدا بهتر آشکار کند . اما در نهایت، در اثرحرمت به مضمونی که برگزیده است اغلب حقیقت غایب می ماند. او به جای توصیف، بازنویسی می کند. او تلخیص نمی­کند بلکه پُرگویی می­کند. او شفاف نمی­کند بلکه پیچیده و بغرنج می­کند. این کار درست مخالف با قوانین نوشتن داستان کوتاه است.

با این وجود، درآلمان نیز دورۀ شکوفایی داستان کوتاه وجود داشته است که پس از پایان جنگ رخ داد. یکی از سرشناس ترین  نمایندگانش که زندگی کوتاهی داشت ولفگانگ بُرشت بود(۱).چند نویسندۀ دیگر نیز داستان­های کوتاه نوشته اند و شایسته است مجموعه ای از داستان های کوتاهی که این نویسندگان آلمانی در سه ـ چهار سال حاصل­خیز پس از جنگ نوشته اند گردآوری شود. این مجموعه می­تواند قوی­ترین آثار نگاشته شدۀ پس از جنگ تاکنون را دربرگیرد.

 

(۸)

   این شکل هنری در ادبیات که  تا آن موقع  مورد توجه نبود چگونه برق آسا اوج گرفت؟ ظاهراّ آشنایی ناگهانی         با داستان کوتاه آمریکایی انگیزۀ آن بوده است. اگرچه پیش از سال ۱۹۹۳ نیز چند مجموعۀ داستان کوتاۀ آمریکایی ترجمه شده به آلمانی وجود داشته است ولی  در سالیان سلطۀ تازی­ها هرنوع تلاش برای ازآن خودکردن آن        عقیم ماند. ازاین­رو مجموعه­های« آمریکای نو» (انتشارات سورکامپ ـ۱۹۴۶) و«آمریکای جوان» (انتشارات اولشتاین ـ۱۹۴۸) و یا مجلۀ با ارزش story که بنگاه انتشاراتی رُوُلت منتشرکرد، منابع واقعی برای نویسندگان آلمانی پس از جنگ بودند. اما  دلیل واقعی این امر را که چگونه اینان  برق­آسا  به نوشتن  داستان کوتاه  روی آوردند  و درعین حال با توانمندی شایان توجه  بدان پرداختند باید درجای دیگری جستجوکرد. این امر در مضمون بود: در سرگذشت­های ناگوار سال­های جنگ بود. احساس گناه­کاری و اتهامات و شک و تردیدها، نویسندگان را به نوشتن واداشت ـ  نه تزیین  و پیراستن هنرمندانه و نه ساخت و پرداخت منسجم و حماسه وار. هیج یک از این ها سبب نوشتن داستان کوتاه نبودند، بلکه یک نفس نوشتن نوعی گزارش خشک و بد بینانه و بسیار کوتاه. این چنین بود  که « کشف» داستان کوتاه  به موقع صورت گرفت.

 

(۹)

   اما شکوفایی داستان کوتاه آلمانی به سرعت سپری شد. پنج سالی نگذشت که نخستین علایم افول آن مشاهده شد: کمال گرایی مصنوعی، گرایش به ادا واطوار، ساده گرایی تامرز تقلید و رونویسی ناتورالیستی، ورود به ساحتِ    بخش های ادبی مجلات، مهمل­نگاری، سطحی­گرایی و نقالی. چه امری به وقوع پیوسته بود؟ امری کاملا عادی: انسان همین است! شور و اشتیاق شکایت در نویسندگان آلمانی فروکش کرد. آنان  در همان دنیای برهم­ریخته و آشفته ای که مورد حمله قرار می­دادند جا خوش کردند، ازدواج کردند، گروه­هایی تشکیل دادند و به گرفتن شغلی روی آوردند.      با رادیو و تلویزیون لاسیدند. خود را به نشریات و مجلات و بنگاه­های انتشاراتی فروختند. برخی نیز چنان روده درازی کردند که توانستند آن­چه را همکارانشان در داستان کوتاه با درونمایه ای موثق در پنج صفحه می گویند، اینان در سیصد تا پانصد صفحه بازگویند! سایرین، بی­گدار و بی ملاجطه، به  داستان های بیگانه با واقعیت و فارغ از زمان روی آوردند.

   اما دوران داستان کوتاه آلمانی سپری شده بود. البته نباید تمام تقصیرها را به گردن نویسندگان نهاد. خواننده از    یکه خوردن سیرشده بود و مایل نبود که پیوسته با مجموعۀ  داستان­های کوتاه  درگیر و آزرده خاطر شود. او مشتاق رُمان شد. این اشتیاق وعلاقۀ خواننده به از یاد بردن ناراحتی روحی و عذاب وجدان، با مصونیت و ایمنی حماسه وار متن روزنامه­ها و رنگین نامه­ها  نیز متناسب بود. بنابراین، ناشرین  داستان های کوتاه درِِِ آنها را تخته کردند،        در حالی که  دبیران بخش­های ادبی مجلات و پاورقی روزنامه ها  دروازه را بر روی اشکال متنوع نا خلف  گشودند.

 

(۱۰)

   تا به این­جا ، ضرورتا از افول داستان کوتاه آلمانی، یا دست کم خرده گیری از آن، چندان سختی گفته نشده است. اگر تامل کنیم که داستان کوتاه از سویی در آلمان مورد  تهمت و افترا قرار گرفته و به عنوان ژانر یا گونۀ کم ارزش ادبی و حشویات تلقی می شود و از سوی دیگر، و در حقیقت اما، ابزاری ایدآل برای کشف و افشای ناهنجاری­ها، احساس گناه­گاری جمعی و بررسی جامعه و شناخت آن در نطرگرفته می­شود، در می یابیم که موضوع چیز دیگری است.  بنا براین و با توجه به این نکات، سخن بر سر بُزدلی نویسندگان آلمانی برای تسخیر مجددِ داستان کوتاه است، نه عوامل ناشی  از روند افتصادی.  سخن بر سر نشانه های گرایش خاصی است.

 

(۱۱)

   داستان کوتاه، نویسنده را وا می دارد که موضع ­گیرد. ماهیتِ داستان کوتاه مهربان نیست ، مهاجم و تحریک کننده است؛ آری می­تواند ضد اجتماع نیز باشد.  دراین دیار نمی توان با داستان کوتاه به محبوبیت عمومی و شهرت      نایل شد. و علاوه براین، دشواراست که ازاین طریق درآمدی به دست آورد. و سرانجام این که داستان کوتاه در کجا منتشر شود؟ آیا امکان دارد از دوجین داستان کوتاه کتابی سرهم بندی کرد؟ به زحمت. و تازه هشتصد نسخه کتاب فروخته شده اغلب« موفقیت» محسوب می شود! می بینید که چیزی نصیب نویسنده داستان کوتاه نمی­شود. برعکس، کدام نویسندۀ آلمانی که وضع مساعدی دارد ( وهمۀ آنها  زندگی مساعدی دارند) آن نیاز واقعی را که از نگرانی درونی وی سرچشمه گرفته باشد درخود احساس می کند در داستان کوتاه تحلیلی مشمئز کننده­ای مقدمات سئوال برانگیز اجتماعی این ثبات را بنویسد واعصاب را خُرد کند؟ وضع او رو به راه است. چرا داستان کوتاهی در مورد    فراموش­کاری آلمانی، در تقابل  با زندگی مرفه آلمانی  و در بارۀ مسایل آلمان شرقی  بنویسد. چرا جوان آلمانی را که در پوشاک « پلیس خلقی » چپانده شده، پناهنده­ای را که از  دوری وطن­اش رنج می برد، یک تازی را که دو باره    به مقام دولتی منصوب شده است شخصیت اصلی داستان کوتاه کند؟ داستان کوتاه، شهامت اخلاقی می­طلبد. دریک رمان، نقد وضعیتِ کنونی شجاعت چندانی نمی­خواهد. فقط  چند سطر انتقاد  در لفافۀ شاعرانه و بعد صحنه        عوض کردن کافی است که نقد جامعه در درون رُمان گم شود. ولی در داستان کوتاه، جایی برای شعر و پنهان­کاری نیست. دراین­جا، نویسنده خودش را درهر سطر افشا می­کند و علت عمده که چرا نویسندگان آلمانی داستان کوتاه را  دو باره تسخیر نکردند این گرایش است .

 

(۱۲)

   البته مقدمات و شرایط  و زمینه­ای که در ابتدا برای شکوفایی داستان کوتاه برشمردیم، امروز دراین دیار دیگر وجود ندارند . گذران زندگی روزمرۀ ما یک­نواخت وملال آوراست. تلاش ما منحصر به این شده است که آرامش خاطر داشته باشیم، با درآمد کافی. اما، ما گذشته ای نیز داریم. و نیز تسلیح مجدد ارتش آلمان، آلمان شرقی، رانده شدگان و حاشیه نشین­ها، ساختمان­های سر به فلک کشیدۀ بانک­ها و بیمه­ها، کنیسه­هایی که  دو باره به آتش کشیده می­شوند، کمونیست­های گوش به فرمان حزب واحد سوسیالیستی و نازی­هایی که دو باره برسرکارند، کودکان سیاه­پوست اهل بایرن( باویر) و کودکان روسی اهل برلین. این موارد امکاناتی است برای نوشتن داستان­های کوتاه آلمانی . نمی­توان گفت خواننده نخواهند داشت. این ایراد در سال­های پس از جنگ وارد بود. اینک، مجلات ادبی و به طور یقین      بنگاه­های انتشاراتی که  آمادۀ پذیرش انتشار داستان­های کوتاه هستند یافت می­شوند. پس تصمیم برعهدۀ خوانندگان و دبیران مجلات و بنگاه­های انتشاراتی نیست، بلکه فقط  بر عهدۀ  نویسنده است .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگرفته از:Wolfditrich Schnurre ,Theorie der Kurzgeschichte ,Reklam.,Stuttgart,1944  

ترجمه محمد ربوبی . بازنگری اسد سیف.

 

(۱) Wolfgang Borchert(۱۹۴۸ـ۱۹۳۱ ) تعداد زیادی داستان کوتاه نوشت که برخی از بهترین آثار ادبیات داستانی امروز کشورهای آلمانی زبان به شمار می­آیند. داستان های « نان»،« درآن سه شنبه »، « موش­های صحرایی شب ها می خوابند»، را تورج رهنما به فارسی ترجمه کرده است و در مجموعه­ای  با عنوان « چهرۀ غمگین من» ، نشر چشمه ـ تهران،  ۱۳۷۷ ، منتشر شده است . داستان « آشپزخانه» او نیز به وسیلۀ مترجم این نوشتار به فارسی ترجمه و در مجلۀ کارنامه، شمارۀ ۱۴، آذر ۱۳۷۹ ( تهران ) منتشر شده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

در همین زمینه، در نشریات خارج کشور:

داریوش کارگر : جهان داستان کوتاه ، افسانه ، شماره دوم ، پاییز ۱۳۷۰ ( ۱۹۹۱ )‌ اوپسالا، سوئد .

سعید یوسف : داستان کوتاه، به عنوان یک گونه ادبی . همانجا