نوشتار

میشل تورنیه

 

                                                فرهنگ و تمدن

 

   همین که کودک چشم بر جهان می ­گشاید  به طور اجتناب ناپذیر با مجموعه­ای محسوسات درگیر می­شود. سپس با مجموعه­ای از شیوه­های کردار و رفتار، که بستگی به مکان و زمان تولدش دارد، تربیت می­شود. او به اقتضای محیطی که در آن متولد شده، ابتدا در خانواده و سپس در دبستان، به گونه ای که متداول است فرامی گیرد چنین و چنان عذا بخورد، بازی کند، کارکند و ... دراین رهگذر البته زبانی که می­شنود و می­آموزد مهمترین نقش را          ایفا می­کند . چون  زبان  تفکر منطقی و توانایی ادراک را شکل می­دهد .

   این موهبت موروثی ، که از نسلی به نسل دیگر به ارث می­رسد، تمدن نامیده می­شود. فی المثل در سرزمینی واقع  در اقیانوسیه، باران واقعیت ملموس مادی است که به تمدن بستگی ندارد، برعکس عادت به حمل چتر و یا نفرت از آن امری است مر بوط به تمدن. دریا و یا کوهی که کودک پس از برون رفتن از خانه پبوسته مشاهده می­کند     واقعیت­هایی هستند که به تمدن مر بوط نیست. برعکس، کلیسا یا مجسمه­ی جنگجو در میدان دهکده پدیده­های تمدن اند . هیج گاه و در هیج جای دنیا انسان متمدن شده از تاثیراین­ها برکنار نتواند بود.

   اما بعد، کودک به دبستان و دبیرستان  می­رود. دانشی که در آن­جا می­آموزد، دو عمل­کرد متضاد می­توانند داشته باشند. مثلا ، کودک تاریخ جنگ­ها را می­آموزد و معتای مجسمه­ی جنگجو را بهتر درک می­کند. و یا تعلیمات دینی را فرا می­گیرد که به او کمک می­کند سمبل­های درون کلیسا را تعبیر کند.

   اما، دانش آموز با استعداد، در دبیرستان به کتاب­های درسی متداول که ناگزیر باید آن­ها را بخواند و به تحصیل تمدن ادامه دهد بسنده نمی­کند. او کتاب­های دیگری هم  می­خواند، فیلم­ها و تاترهایی را مشاهده می­کند و با اشخاصی که بیش از خود او می­دانند معاشرت می­کند. از این طریق او فرهنگی فرا می­گیرد که انتخابی­است و برحسب آن­چه که  انتخاب می­کند می­تواند علمی، سیاسی و فلسقی باشد. بدین ترتیب، جوان دانشجو از تربیتی که شده فاصله می­گیرد،  آن­ را نقد می­کند، مورد سئوال قرارمی­دهد و تا حدودی رد می­کند. از این پس، دانش او مرزهای تمدن را پشت سر        می گذارد، بر آن حمله ور می­شود، و تا حدودی ویرانش می­کند. حال دیگر مجسمه­ی جنگجو سبب می­شود علیه­ی جنگ سخنرانی کند و کلیسا او را وا می­دارد علیه دستگاه روحانیت اظهار نظر کند.

   نخستین درسی که فرهنگ به ما می­آموزد این است که جهان بس فراخ و گذشته بی انتها و غیرقابل درک است. میلیاردها نفر طرز دیگری فکر کرده و می­کنند که با افکارخود ما و همسایگان و هم­شهروندان ما تفاوت داشته و دارند. فرهنگ، ما را به جهان شمولی می­کشاند و شک و تردید را در ما برمی­انگیزد. انسان با فرهنگ که تلاش     می کند افکارش را به حهان­شمولی کسترش دهد،  تمدن خود را مورد خاصی تلفی می­کند. از این پس تفکرش گسترش می یابد و دیکر نمی پندارد  فقط یک « تمدن» وجود دارد که خارج از آن فقط  بربریت است، بلکه انواع دیگر تمدن­ها نیز وجود دارند که هر کدام محق­اند و محترم شمرده می­شوند. در همان حال، او اقدامات استعمارگران و میسیونرهای مذهبی را محکوم کرده و آنان را درقتل عام خلق­ها مقصر می­داند. اما او به زودی خشم انسان­های متمدن را برمی­انگیزد. موقعی که رنان برای گذرانیدن تعطیلات تابستانی به زادگاهش باز می­گردد، کشیش دهکده که او را کودکی مؤدب و مؤمن تربیت کرده بود هراسناک می­شود . بی تردید شهر بزرگ او را فاسد کرده است . پاریس جایگاه سلطه­ی شیطان است.

   تمدن­ها  می­توانند علیه یگدیگر مبارزه کنند. غرب مسیحی و شرق اسلامی علیه یکدیگر جنگ­ها کردند. اما انسان فرهیخته نیز در چهارچوب هر تمدنی به عنوان موجودی منحرف کننده و خطرناک تلقی می­شود که او را باید          سر به نیست کرد: حلاج * که  در سال ۹۲۲ در بغداد به دار آویخته شد و برونو** که به سال ۱۶۰۰ در رم درون شعله­های آتش سوزانده شد، فرهنگ  بود  که تمدن هلاکش کرد.

   « وحشی ، بیش از همه انسانی است که به بربریت اعتقاد دارد» ( لوی اشتراوس )

 

 برگرفته از مجله­ی SINN UND FORM  ، شماره­ی یک، سال ۱۹۹۹، آکادمی هنرها ، برلین ، ترجمه­ی محمد ربوبی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* حسین ابن منصور بیضاوی( حلاج)، از بزرگان عرفا و صوفیه و مؤلف بیش از چهل جلد کتاب بود. سال­ها زندانش کردند تا این که سرانجام به امر حامد ین عباس ـ وزیر مقتدر عباسی و حکم علمای وقت هزار تازیانه اش زدند و دست ها و پاهایش را بریدند و در آتش سوزاندند و خاکسترش را در دجله ریخته یا به باد دادند و یا بعد از تازیانه کشته شد . سرش را درحسر بغداد آویختند( سال ۳۰۷ ق) . حلاج بر سردار این نکته خوش سراید، از شافعی نپرسید امثال این مسایل ( حافظ ) . لغت نامه­ی دهخدا، جلد ششم، ص ۸۰۵۶ 

** Giordano Bruno  ( ۱۶۰۰ـ ۱۵۴۸ ) : ادیب، فیلسوف و دانشمند علوم طبیعی، پس از فرار از صومعه­ فرقه­ی دومینیک­ها، درمجامع علمی و دانشگاه­های مختلف اروپا به تدریس، تحقیق و تالیف پرداخت. در سال ۱۵۹۲ عاقبت به چنگ دستگاه تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک افتاد. پس از سال­ها زندان و شکنجه، چون بر نظراتش ایستادگی کرد، به عنوان مرتد در انظار عموم درون شعله­های آتش سوزانیده شد. اسپینوزا، لایبنیتس، هردر، گوته و شلینگ تحت تاثیر نظرات او قرار گرفته اند:                                                         ا,1974,Stuttgart   Knaurs Lexikon,Bd.III